رسانهها با بازنمایی جهان پیرامون، بر شناخت و درک عموم تأثیر گذاشته و در نتیجه سبب تحول در ساخت اجتماعی واقعیت میشوند. براین اساس میتوان گفت بازنمایی ساخت رسانه ای واقعیت است. از طرفی زبان نه امری شفاف برای انعکاس معنا و واقعیت که سازنده معناست؛ پدیده ها معنای ذاتی ندارند بلکه معنا حاصل روابطی همچون روابط جانشینی و همنشینی است. «بازنمایی نه انعکاس و بازتاب معنای پدیده ها در جهان خارج، که تولید و ساخت معنا براساس چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است»
رسانهها با بازنمایی جهان پیرامون، بر شناخت و درک عموم تأثیر گذاشته و در نتیجه سبب تحول در ساخت اجتماعی واقعیت میشوند. براین اساس میتوان گفت بازنمایی ساخت رسانه ای واقعیت است. از طرفی زبان نه امری شفاف برای انعکاس معنا و واقعیت که سازنده معناست؛ پدیده ها معنای ذاتی ندارند بلکه معنا حاصل روابطی همچون روابط جانشینی و همنشینی است. «بازنمایی نه انعکاس و بازتاب معنای پدیده ها در جهان خارج، که تولید و ساخت معنا براساس چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است» (مهدی زاده، 1387، ص 10).
بنابراین بازنمایی رسانه ای بی طرفانه صورت نمی گیرد بلکه ریشه در گفتمان و ایدئولوژی دارد و معنایی را برمی سازد که مدنظر آن گفتمان یا ایدئولوژی است؛ «واقعیت براساس بازنمایی های رسانه ای شکل میگیرد و ساخته میشود. هیچ امر فرازبانی و فراگفتمانی و فراتاریخی وجود ندارد که به نحو عینی و شفاف انعکاس یابد؛ بلکه هرگونه فهم و شناختی از واقعیت امری است که در زبان و گفتمان ساخته میشود» (همان، ص 11). در این برساخت اجتماعی، ایدئولوژی و گفتمان سعی در بازنمایی معانی به شکل امر 'طبیعی' دارند. به طور مثال تفاوت میان شرق و غرب در گفتمان استعماری نه امری تاریخی که شکلی طبیعی به خود گرفته و شرقی ها انسانهایی غیر متمدن و عقب مانده و غربی ها متمدن و پیشرفته بازنمایی میشوند.
نوشتار پیش رو سعی در بررسی بازنمایی مرزهای نمادین اجتماع در رسانه ها دارد؛ لذا پرداختن به مفهوم 'اجتماع' ضروری است. در خصوص مفهوم اجتماع باید گفت که دو دیدگاه مختلف وجود دارد. نگاه اول که صبقه تاریخی بر نگاه دوم هم دارد، معتقد به علمی بودن دانش اجتماع است. در این دیدگاه اجتماع موجودی عینی، شیء گونه و بیرونی است. این نگاه توجه خود را به ساختارهای صوری و مادی معطوف میدارد. اندیشمندان ارتباطات و علوم اجتماعی طرفدار این نظر، معتقد به انتقال پیام بوده و معنا را نهفته در پیام میدانند. در این نگاه عوامل تعین بخش، همچون علت عمل میکنند و مخاطب را شکل میدهند. دیدگاه دوم نگاه تفسیری است؛ عامل تعیین کننده فرهنگ است و نظامهای معرفتی و فرهنگی ساختارهای اجتماعی را مدیریت میکنند. فرهنگ که خصلتی نمادین دارد تعیین کننده است. ارتباطات تعین پذیر نیست بلکه امری است فرهنگی. در واقع ارتباطات انتقال پیام نیست بلکه عملی است برای خلق امری مازاد بر اطلاعات که همان معناست (کوهن، 1390،صص 7-13). در این نظر مرزهای نمادین اجتماع اهمیت خود را یافته است.
مرزهای اجتماعی ممکن است در هر دو شکل فیزیکی و نمادین وجود داشته باشند که در اینجا به مورد دوم میپردازیم. «مرزهای نمادین تمایزهایی ذهنیاند که برای ردهبندی اشیا، آدمها، عملکردها و حتی زمان و مکان پدید میآوریم... اینها پذیرش (موارد مطلوب) و طرد (موارد نامطلوب) را از پیش تعیین میکنند و به تلویح موارد سومی را مطرح میسازند؛ قلمرویی خاکستری متشکل از عناصری که ما را بیتفاوت میسازند» (لامونت، 1992،ص9) . مرزهای نمادین میتوانند تمایزهای میان گروههای اجتماعی را پدید آورند. به این ترتیب، آنها نقش موانعی نامرئی برای پذیرش ایفا میکنند که میتوانند به اندازهی موانع مرئی همچون نردهها و دیوارها مؤثر باشند یا آشکارا گروههای خاص اجتماعی (از جنبه تاریخی زنان، خارجیها، مهاجران و اقلیتهای خارجی) را از عضویت در باشگاهها، حضور در دانشگاهها یا مشارکت در انتخابات منع کنند (رک:به لامونت و فونیه، 1999).
ایجاد مرزهای نمادین در زندگی اجتماعی مهم است، زیرا چنانکه لامونت (لامونت،1992، صص11-12) مینویسد: «مرز... وسیلهای برای گسترش مفهوم عضویت در گروه است، چنانکه بر اساس عواطف مشترک، باورهای مشابه از امور مقدس و کفرآمیز و واکنشهای مشابه نسبت به تخطیکنندگان نمادین، پیوندهایی را ایجاد میکند. در شکل کلیتر، مرزها نظامی از قواعد را میسازند که با تأثیر بر آنهایی که برای کارهای اجتماعی گرد میآیند، تعامل آنها را هدایت میکنند. پس درعینحال، آنها مردم را در قالب طبقات، گروههای شاغل، حرفهها، نمونهها، جنسیتها و نژادها جدا میکنند». مخاطبان در دیدگاه تفسیری، اجتماعی با مرزهایی نمادین به حساب میآیند؛ مرزهای نمادینی که هویت مخاطبان را تعریف کرده و آنها را در رودرویی با رسانه ها و فرآورده های آنها و خلق معنا در فرآیند این مواجه، یاری میرساند. نمادها بیش از آنکه بیان کننده معنا باشند به ما این توانایی را میدهند که بتوانیم معناسازی کنیم (لیندلف و تیلور،1388،ص 23). در واقع نمادها این اجازه را به کاربران خود میدهند که بخشی از معنای آنها را ارائه دهند یا تعابیر خود را به آنها الصاق کنند (همان، ص 23) افراد نمادها را به طور مشترک به کار میبرند اما برداشت مفهومی آنها ضرورتاًٌ یکسان نیست. اجتماع دقیقا چنین نماد مرز-بیانی است. اجتماع مانند یک نماد توسط اعضایش به اشتراک گذاشته میشود؛ اما معنای آن با جهتگیری منحصر به فرد تک تک اعضایش نسبت به آن صورتهای متفاوتی مییابد.
آنچه تاکنون توضیح داده شد در خصوص بازنمایی و مفهوم 'مرزهای نمادین اجتماع' بود. اما حال ببینم که رسانه ها چگونه این مرزها را بازنمایی میکنند. گفته شد که رسانه ها نه دنیای واقعی بلکه با معیارهای خود دنیایی رسانه ای شده را نمایش میدهند؛ با انتخاب نگاه تفسیری به جای نگاه صوری میتوان گفت که رسانه ها در بازنمایی پدیده های اجتماع، مرزهای نمادین را هرچند به صورت ناآگاهانه بازنمایی میکنند. مثلاً وقتی رسانه به بازنمایی گروهی سیاسی میپردازد، مرزبندی های نمادین عضویت در این گروه و نمادهای مورد پذیرش آنرا به شیوه خود و تحت تأثیر ملزومات رسانه ای بازنمایی میکند. در این بازنمایی امکان دارد (و به احتمال زیاد) حدود و صغور این مرزبندی نمادین تغییر یابد. البته باید یادآور شد که در بازنمایی رسانه ای عوامل مختلفی در برساخت نمادها دخالت دارد که از مهمترین آنها میتوان درک سازمانی و درک کارورزان رسانه را نام برد. منظور از درک کارورزان اینکه هر کارورز رسانه به عنوانی فردی از اجتماع در فرایند درک معنای نمادها شرکت دارد و از طرفی به دلیل مشارکت در بازنمایی پدیده، میتواند در حداقل تغییر شکل صوری نماد (و به تبع تغییر معنایی آن) تأثیر گذارد. مجموع این تأثیرها بعلاوه قواعد و اهداف سازمانی به 'بازنمادسازی' میانجامد که همان تأثیر اشاره شده یعنی تغییر مرزهای نمادین اجتماع را در پی خواهد داشت.
در 'بازنمادسازی رسانه ای'، ایدئولوژی و گفتمان هادی رسانه ها سلطه خود را اعمال میکند. درواقع نمادها و مرزهای نمادین موجود به نفع گفتمان و ایدئولوژی مسلط تغییر شکل یافته و به شکلی جدید بازنمایی میشود. چنین بازنمادسازی سعی در تعیین حدود و صغور مرزهای نمادین و یا ایجاد مرزهایی جدید دارد که منافع گفتمان مسلط حفظ شده و حیات آن ادامه یابد. اما همانطور که پیش از این گفته شد، افراد اجتماع سعی در ارائه بخشی از معنای نمادها و بهتر بگوییم سعی در شخصی کردن معناسازی دارند. بدین ترتیب نمادهای دنیای پیرامون را به اختیار انتخاب، بخشی از معنای آن را ارائه و یا تعبیر خویش را به آن الصاق میکنند. پس حتی در رویارویی افراد با بازنمادسازی که طی آن رسانه ها مرزهای نمادین را بازنمایی میکنند، مواجهه و معناسازی انتخابی اتفاق میافتد؛ معناسازی ها در اجتماع و در گستره تعاملات اجتماعی مدام اشکالی جدیدی به خود میگیرند و بدین ترتیب بازنمادسازی صورت گرفته در فرآیند بازنمایی رسانه ای دوباره در سطح تعاملات اجتماعی میتواند شکلی جدید به خود گرفته و اهداف رسانه و گفتمان مسلط برآن را تحت تأثیر قرار دهد. درواقع آن نقش میانجگری رسانه ها که در دیدگاههای صوری و نظریه های پوزیتویسم مطرح شده بود، در دیدگاه تفسیری شکلی دیگر مییابد. نکته مهم در چنین تبیینی این است که معناسازی و 'بازمعناسازی' در گستره فرهنگی اجتماع انجام میشود؛ «پیام فرآورده ای فرهنگی است، از آن برمی آید، با قواعد آن تولید و در زمینه آن فهم میشود»(لیندلف و تیلور، 1388،ص24). بنابراین میتوان دیدگاه میانجی بودن رسانه های جمعی را با نگاهی تفسیری و اهمیت دادن به نقش فرهنگ و معنا به شکل دیگری بیان کرد. دنیس مک کویل در خصوص نقش میانجی رسانه ها معتقد است: «حدود و ثغور محیط نمادینی که در آن زندگی میکنیم با کمک رسانه های جمعی بر ما مکشوف میشود. در واقع این رسانه جمعی است که به عناصر پراکنده این محیط انسجام میبخشد»(مک کوایل،1385،ص81). مک کوایل در ادامه تجربه منحصر به فرد تک تک افراد را مهم میداند و میگوید: «اگرچه هر فرد یا گروه دنیایی منحصر به فرد از دریافتها و تجربه ها دارد، اما پیش شرط یک زندگی اجتماعی سازمان یافته درجه ای از وحدت در ادراک واقعیت است و رسانه های جمعی شاید بیش از دیگر نهادها به طور روزمره و مستمر به چنین امر خطیری مدد میرسانند» (مک کوایل،1385،ص81). آنچه در این نظر مغفول مانده همان نقش فرهنگ و اینکه 'پیام فرآورده ای فرهنگی' است. هرچند در نظر گرفتن رسانه ها به عنوان میانجی بین ما و واقعیت درست است اما این میانجیگری در بستری فرهنگی صورت میپذیرد و همانطور که پیش از این تحلیل شد 'بازنمادسازی' و در پی آن 'بازمعناسازی' فعالیتی است که رسانه های جمعی و مخاطبان آنها در بستر اجتماع و تعاملات اجتماعی انجام میدهند. مطالعه ارتباطات مطالعه متن و فرهنگ است؛ بنابراین در تحلیل چگونگی بازنمایی مرزهای نمادین اجتماع توسط رسانه ها، نه فقط به ساز و کار بازنمادسازی رسانه ای بلکه میبایست به فرآیند بازمعناسازی در بستر فرهنگ اجتماع توجه کرد.
فهرست منابع و مآخذ
-لیندلف، برایان و برایان تیلور (1388) روشهای تحقیق کیفی در علوم ارتباطات، ترجمه عبدالله گیویان، تهران: همشهری.
-کوهن، آنتونی پل (1390) سرشت نمادین اجتماع، ترجمه عبدالله گیویان، تهران: دانشکده صدا و سیما.
-مهدی زاده، سید محمد (1391) نظریه های رسانه، تهران: همشهری.
-مهدی زاده، سید محمد (1387) رسانه ها و بازنمایی، تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها.
-مک کوایل، دنیس (1385) نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه پرویز اجلالی، تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها.
- Lamont, Michهle and Marcel Fournier (1992), 'Introduction,' in Michه- le Lamont and Marcel Fournier (eds.), Cultivating Differences: Symbolic Boundaries and the Making of Inequality . Chicago: University of Chicago Press, pp. 1-17.