رسانه و فرهنگ-فصل دوم/1
در بحثهای گذشته اشاره شد که رسانه و فرهنگ دو مفهوم و دو قلمروی بسیار گسترده هستند و برای تجزیه و تحلیل مناسبات این دو ما ناگزیر هستیم از یک رویکرد بین رشتهای و مجموعه وسیعی از دانشها و رشتههای علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی، انسان شناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات ارتباطی، فلسفه، جغرافیا و تاریخ کمک بگیریم...
اشاره: فرهنگ و رسانه عنوان مجموعه گفتارهایی است از دکتر نعمتالله فاضلی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی که پیش از این فصل اول آن طی چهار بخش زیر از نظرتان گذشت:
1- انقلاب رسانهای در فرهنگ
2- زندگی در جهان رسانه
3- تلویزیون چگونه برداشت ما از زمان را تغییر میدهد؟
4- روش های تحلیل تاثیر رسانهها بر فرهنگ
اکنون در بخش اول از فصل دوم از این مجموعه گفتارها 'نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی' مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، با هم میخوانیم و میشنویم.
***
در بحثهای گذشته اشاره شد که رسانه و فرهنگ دو مفهوم و دو قلمروی بسیار گسترده هستند و برای تجزیه و تحلیل مناسبات این دو ما ناگزیر هستیم از یک رویکرد بین رشتهای و مجموعه وسیعی از دانشها و رشتههای علوم اجتماعی مانند جامعه شناسی، انسان شناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات ارتباطی، فلسفه، جغرافیا و تاریخ کمک بگیریم. همچنین اشاره کردیم که رسانه و فرهنگ در همه جوامع از جمله ایران مناسبات پیچیده شان را آشکار کردهاند و ما امروز در ایران مانند یک جامعه توسعه یافته صنعتی مثل آمریکا یا بریتانیا از همان مقدار پیچیدگی و گستردگی مناسبات رسانه و فرهنگ برخورداریم که در هر جامعه صنعتی دیگری وجود دارد. همچنین در بحثهای گذشته بر این نکته تاکید کردیم که مناسبات فرهنگ و رسانه در کانون توجه مطالعات تجربی و بحثها و گفتوگوهای رسانهای و گفتمان عمومی بوده است. دلیل یا علتهای توجه به موضوع فرهنگ و رسانه تاحدودی در بحثهای گذشته آشکار شده است، علتهایی چون مشکلات و چالش هایی که جوامع و بویژه جامعه ایران با آن روبرو است، اهمیتی که فرهنگ و رسانه برای شناخت واقعیتهای اجتماعی دارد و همچنین غنای مباحث و دیدگاههای نظری و روانشناختی که در این زمینهها ارائه شده تمام این عوامل به ما کمک میکند تا با جدیت و دقت بیشتر در حوزه فرهنگ و رسانه گفتوگو کنیم.
در بحث هایی که تا کنون داشتیم تلاش کردیم نشان دهیم در فضای جامعه امروز ایران تمام مفاهیم بنیادی مربوط به زندگی اجتماعی، فضا، زمان، مکان، انسان، تاریخ، جهان و مفاهیم بنیادی دیگر همه تحت تاثیر رسانهها دگرگون شدهاند. بر اساس چنین تحلیل هایی ما امروز در یک جهان رسانه ای زندگی میکنیم و تا حدود زیادی 'زیست جهان' ما یعنی عرصهای که در آن تعاملات چهره به چهره، رو در رو و تجربههای گرم انسانی و عاطفی شکل میگیرد، و نیازهای اساسی زندگی فردی و اجتماعی ما پاسخ داده میشود، به نوعی رسانهای شده است.
در بحث های قبلی همچنین مشخص شد که چگونه جامعه و فرهنگ ایرانی تحت تاثیر گسترش تلویزیون ها، ماهواره ها، مطبوعات، رادیو ها، اینترنت، شبکههای مجازی و تکنولوژیهای ارتباطی نوین مانند تلفنهای همراه یا موبایل و تکنولوژیهای پیشرفته تر امروزی به طور کامل دگرگون شده و تغییر کرده است. در چنین فرایندی در چنین فرایندی نه تنها زیست جهان ما بلکه سیستم یا نظام اجتماعی، سیاسی و اداری جامعه ما نیز تحت تاثیر رسانهها تغییرات بنیادی را تجربه کرده است.
ما تا به این جای بحث روشن کردیم که چگونه رسانهای شدن، زیست جهان و نظام اجتماعی را تحت تاثیر خودش قرار داده و جامعه ایرانی از این دیدگاه یک جامعه کاملا متفاوت با گذشته شده است. اکنون برای تکمیل مباحث گذشته میخواهم به طرح یک دیدگاه در زمینه رسانهای شدن فرهنگ و روابط متقابل فرهنگ و رسانه در ایران بپردازم. برای فهم مناسبات فرهنگ و رسانه در یک جامعه ما به یک دیدگاه کلی درباره وضعیت نظام اجتماعی در جامعه مورد نظر نیاز داریم. بدون داشتن دیدگاهی کلی از جامعه مورد نظر نمیتوانیم سخن درست و روشن گری در زمینه تاثیر و روابط متقابل فرهنگ و رسانه در جامعهای مشخص ارائه کنیم. بر این اساس ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که برای مطالعه مناسبات فرهنگ و رسانه در ایران، جامعه امروز ایران را چگونه جامعه ای میشناسیم. تنها در پرتوی داشتن رویکرد یا نظریهای معین از جامعه ایرانی میتوانیم از نحوه تعامل یا تاثیرات رسانه و فرهنگ بر یکدیگر در جامعه امروز خود سخن بگوییم. من قبل از این که دیدگاه خودم را بیان کنم مایلم به این نکته اشاره کنم که در زمینه چیستی، چگونگی، چالشها و ابعاد مختلف جامعه ایرانی اجماع و اتفاق نظری در بین نظریه پردازان اجتماعی وجود ندارد. اخیرا دکتر تقی آزاد ارمکی در کتابی تحت عنوان 'بنیانهای فکری نظریه جامعه ایرانی' مجموعه دیدگاههای مختلف در زمینه جامعه ایرانی را گردآوری، ارائه و تحلیل انتقادی کرده است. از دیدگاه آزاد ما پارادایمهای مختلفی برای جامعه ایرانی داریم. برخی جامعه ایرانی را از منظر کارل مارکس مطالعه میکنند. از دیدگاه این گروه جامعه ایرانی مبتنی بر شیوه تولید آسیایی و همچنین نوعی نظام سیاسی استبدادی یا همان 'استبداد شرقی' است. در پارادایم مارکسی که به این سوال پاسخ داده میشود که 'چرا ایران نتوانست تجربه سرمایه داری را آن گونه که در غرب اتفاق افتاد تجربه کند.' در این دیدگاه به طور مشخص از فودالیسم ایرانی و ویژگیهای آن بر اساس دیدگاههای مستشقرقانی مثل پتروشوفسکی و بارتورلد، لمبتن و فرهاد نوعمانی تجزیه و تحلیل میشود. یکی دیگر از پارادایمها برای تحلیل جامعه ایران پارادایم وبر است. در این دیدگاه طبقات، گروههای اجتماعی و منزلتی، و پایگای اجتماعی در جامعه ایران و به ویژه نقش دین مورد توجه قرار گرفته است. در پارادایم وبری بر اساس نظریه پاتریمونیالیزم به طور مشخص 'فقدان عقلانیت' در شرق مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد.
در جایی دیگر از کتاب بنیانهای فکری نظریه جامعه ایرانی دکتر آزاد ارمکی پارادایم دیگری تحت عنوان پارادایم سلبی یا نفیگرایانه و نظریه انقطاع و انحطاط سید جواد طباطبایی را مطرح میکند دیدگاهی که میگوید جامعه ایران با یک نیستی اجتماعی فرهنگی روبرو است. نمونهای دیگر پارادایم عقب ماندگی است که علل عقب افتادگی ایران از غرب را مبنا قرار میدهد. آزاد ارمکی رویکردهای استبداد ایرانی یا استبداد شرقی، جغرافیگرایی و نظریههای نژاد گرایانه را در این پارادایم قرار میدهد.
پارادایم بعدی که دکتر آزاد آن را 'چندگانه انگاری' مینامد به بحثهای هویتهای چند پاره و تعارضات سنت و مدرنیته میپردازد و در نهایت پارادایم 'سنت فرهنگ ایرانی' که او تحت عنوان 'رویکرد مدرنیته ایرانی' از آن یاد میکند. اینها مجموعه پارادایمهایی است که درباره جامعه ایرانی مطرح شدهاند. من قصد این که ویژگیهای تک تک پارادایمهای مطرح شده در زمینه جامعه ایرانی را در این جا باز کنم ندارم، فقط میخوام هم به این نکته اشاره کنم که جامعه ایرانی اولا جامعه پیچیده ای است، ثانیا در طی حداقل دو قرن گذشته انبوهی از دیدگاهها در زمینه این جامعه و مختصات آن شکل گرفته و به سادگی نمیتوان گفت که جامعه ایرانی چیست و نکته سوم این که هنوز هم اجماعی به طور روشن درباره چیستی جامعه ایرانی وجود ندارد. یعنی علاوه بر وجود تنوع در زمینه نظریههای مربوط به ماهیت جامعه ایرانی، مسئله فقدان اجماع هم مطرح است و یک نظریه غالب و قابل دفاع در این زمینه وجود ندارد. در هر حال با وجود این پارادایمهای گوناگون ما همچنان نیازمند این هستیم که برای فهم مناسبات فرهنگ و رسانه در ایران از موضع مشخصی درباره جامعه ایرانی صحبت کنیم. موضعی که من در کتابهای مختلفم مثل کتاب 'مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران' یا کتاب 'تجدد بومی و بوم شدن تجدد در ایران' و همچنین کتابهای دیگرم دنبال میکنم چیزی است که اسم آن را 'نظریه فرهنگی تجربه تجدد در ایران' میگذارم.
این دیدگاهی است که در سخنرانی اخیرم در همایش سالانه انجمن جامعه شناسی ایران نیز آن را مطرح کردم. به اعتقاد من جامعه ایرانی در فرآیند زندگی روزمره، تجربههای عادی و فعالیت هایی که برای پاسخگویی به نیازهای ضروری و حیاتی خودش انجام میدهد مثل فعالیتهای مربوط به فرهنگ غذایی، خرید، پوشش و لباس، فعالیتهای شغلی، تعاملات اجتماعی و معاشرت با دیگران، همچنین آیینهای روزمره مربوط به مراسم مذهبی، باورها ، اعتقادات یا جشنهای قومی، محلی یا ملی و ... در تمام این عرصههای گوناگون زندگی روزمره، انسان ایرانی به نوعی در حال تجربه کردن سطوحی از عواطف احساسات و خلق و تولید گونهای از باورها و پیروی از مجموعهای از هنجارها و قواعد است که مجموعه اینها دیگر با تجربه انسان ایرانی یک یا دو قرن پیش یکسان نیست. تفاوتهای بارز و آشکاری بین تجربه روزمره انسان ایرانی امروز با تجربه روزمره انسان ایرانی دو یا سه قرن پیش وجود دارد. این تفاوت در شیوه گذران زندگی و تجربههای روزمره و تغییر در زیست جهان انسان ایرانی قابل مشاهده است اما در عین حال فقط محدود به تجربههای فردی ما نیست بلکه در نظام اجتماعی، ساختارها، نهادها و موسسات اجتماعی نیز به چشم میخورد. یروان آبراهامیان در کتاب 'تاریخ ایران مدرن' که دو یا سه سال پیش منتشر شد و با استقبال چشمگیر خوانندگان ایرانی نیز روبرو بود نشان میدهد که ساختارهای جمعیتی، حقوقی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران طی یک قرن گذشته یعنی از آغاز قرن بیستم تا به امروز به طور بنیادی تغییر کرده است. من در اینجا نمیخواهم تمام آمار و اطلاعاتی که یروان آبراهامیان در زمینه مدرن شدن ایران ارائه کرده را بازگو کنم. آبراهامیان به تحول در ساختار جمعیتی ایران اشاره میکند این که جمعیت هفت میلیونی ایران به 75 میلیون نفر افزایش پیدا کرده است. این تغییر یعنی بیش از ده برابر شدن جمعیت، پیامدها ی گستردهای در مناسبات اجتماعی و اخلاق فرهنگی ایرانیان دارد. همچنین آبراهامیان به این اشاره میکند که جمعیت روستایی و عشایری ایران به جمعیت شهر نشین تغییر یافته و نوعی انقلاب اجتماعی شهر نشینی شکل گرفته است. به همین ترتیب ما در زمینه صنعتی شدن و توسعه نظامهای بوروکراتیک جدید و گسترش فناوریهای گوناگون شاهد تجربههای گستردهای هستیم. به هر حال این یک واقعیت آشکار است که حمل و نقل در ایران دگرگون شده و اتومبیلها و هواپیماها و قطارها جایگزین اسب و درشکه شده است.
با توجه به تغییر در ساختارهای اقتصادی اجتماعی سیاسی و فرهنگی ایران میتوان گفت که نه تنها زیست جهان ما بلکه سیستم اجتماعی ما نیز تغییر کرده است بر این اساس من معتقدم فرآیندهای تولید معنا شیوه تفسیر گری و تاویل گری انسان ایرانی دگرگون شده است. جیمز اسپردلی و دیوید مک کردی در کتاب 'پژوهش فرهنگی، مردم نگاری در جوامع پیچیده' تعریف معنا شناختی از فرهنگ ارائه میکنند. بر اساس این دیدگاه فرهنگ عبارت است از شیوه تولید معنا در بین یک جامعه یا یک گروه، اینکه مردم قومی یا یک گروه و ملت چگونه خود، دیگران جامعه و تجربه هایشان رامعنا دار میکنند. وقتی که ما از این صحبت میکنیم که فرهنگ ایرانی مدرن شده منظور این است که انسان ایرانی در فرآیند تجربههای روزمره خود شیوههای تفسیر و معنا کردن اش از جهان هستی، انسان، تعاملات، ارتباطات و تجربیاتش متفاوت شده است. من وقتی از مدرنیته ایرانی صحبت میکنم دقیقا منظورم چنین تجربه ای است. در نظریه تجربه مدرنیته ایرانی منظورم این است که ایرانیان به طور بنیادین امروز دائما درحال تفسیر کردن خودشان، دیگران، جهان هستی، اعتقادات، تاریخ، هنرها، ادبیات و هر چیزی که تجربه میکنند، هستند و در این تفسیر کردن دائم به نوعی منابع تفسیر و پیامدهای تفسیر آنها با آن چیزی که در گذشته وجود داشت متفاوت است. نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی به این اشاره میکند که ما برای تفسیر کردن جهان و تجربهها و هر آن چه با آن مواجه میشویم، امروزه از منابع متفاوت، متکثر و روزآمدی تغذیه میشویم. ما برای تفسیر کردن تجربهها و زیست جهان خودمان نیازمند منابع هستیم. این منابع در مرحله اول عبارت است از زبان، ما از زبان کمک میگیریم تا جهان و واقعیتهای بیرونی را مفهومی کنیم و به صورت مفاهیم و کلمات و واژهها در آوریم. بعد از آن ما از مذهب کمک میگیریم، تمام متون، مناسک، آیینها و مجموعه جهان بینی و نظامهای معنایی که دین اختیار یک گروه در قرار میدهد. سومین منبع اساسی در دنیای امروز رسانهها و مجموعه ابزارهای تولید، ترویج و انتقال معانی هستند. منبع دیگری که ما برای تفسیر و تولید معنا به کار میگیریم نیروی خلاقه و فردیت ما است هر انسانی متناسب با تجربه و مسیر زندگی اش، میزان و نوع استعداد و آمادگیاش و با توجه به میزان دسترسی به منابعی که ذکر کردیم و همچنین تواناییها و مهارت هایی مانند میزان سواد و نوع آموزشهای که دیده است و میزان و نوع سرمایههای فرهنگی که از خانواده به ارث برده است، از آمادگی و تواناییهای متفاوتی برای تفسیر کردن نوع آوری و برخورد خلاقه و یا فعال با جهان برخوردار است. بنابرین این عاملیت خود یک منبع بزرگ برای تولید معنا است.
بر اساس مباحثی که تا اینجا اشاره کردیم میتوان چند نکته اساسی را در زمینه جامعه ایرانی را بیان کرد. نکته اول اینکه جامعه ایرانی از منظر مدرنیته ایرانی و نظریه فرهنگی تجدد ایرانی، از چند جهت باید مورد توجه قرار گیرد، اولین جهت این که سوژه ایرانی یا انسان نوعی ایرانی از قدرت فاعلیت و عاملیت بیشتری برای برخورد فعال تر با زندگی اجتماعی اش برخوردار شده است. سوژه و انسان ایرانی اکنون به دلیل امکانات و قابلیتهای ساختاری که در اختیار او قرار گرفته و تحولاتی که نظام اجتماعی تجربه کرده است، توانایی بیشتری برای تولید و خلق معانی دارد. شاخصهای روشن این افزایش قدرت سوژه ایرانی برای تولید معنا را میتوان در سطوح مختلف مشاهده کرد. اولین سطح این است که تولیدات علمی، هنری، ادبی، فکری، اجتماعی، فلسفی و فرهنگی ایرانیان در یکصد سال گذشته تا به امروز به طور تصاعدی رو به افزایش بوده است. میزان آثار علمی، هنری و ادبی که در هر یک سال اخیر انتشار یافته غیر قابل مقایسه است با هر سال دیگر در گذشته تاریخ ایران است. ما امروزه دهها هزار کتاب منتشر میکنیم، امروزه هنر نقاشی در ایران از یک ارزش جهانی برخوردار شده است. آثار نقاشی ایران دارای بازار تجاری شدهاند، بعضی از آثار ما به بیش از یک میلیون دلار در بازار جهانی خرید و فروش میشود. علاوه بر این به طور گسترده ای مردم، جوانان و نوجوانان به فعالیتهای خلاقه میپردازند، نقاشی کشیدن یکی از مهارتهای عمومی بسیاری از افراد ایرانی شده است. بسیاری از هنرهای دیگر نیز گسترش یافتهاند برای مثال خوشنویسی، هنر سنتی ایرانی است و امروزه دهها هزار نفر در انجمنهای خوشنویسی یا به طور آزاد این مهارت را میآموزند، به همین ترتیب در حوزههای دیگر، سینمای ایران مثال بارزتری از گسترش توان خلاقانه ایرانیان در حوزه هنرها است. امروز در کنار هالیود و بالیود، سینمای جهانی ایران به عنوان نماینده سینمای آسیا در جهان ایفای نقش میکند. ما میتوانیم در زمینه ادبیات به ویژه حوزه شعر و رمان به گستردگی تولید آثار شعری و داستانی ایران اشاره کنیم، در دنیای امروز که شعر رو به افول است ایران همچنان در زمینه شعر میدرخشد، در هر ماه کتابها و دفترهای شعری جدیدی به بازار ارائه میشود. سطح دوم از افزایش قدرت فاعلیت و عاملیت انسان یا سوژه ایرانی را میتوان در زندگی روزمره مردم مشاهد کرد. نه تنها نخبگان ما میتوانند در حوزههای علمی، فلسفی و ادبی آثار گسترده ای را تولید کنند، بلکه تودههای مردم در زندگی روزمره خودشان اشکال گوناگونی از خلاقیتهای اجتماعی را بروز میدهند که در گذشته تاریخی ما هرگز سابقه نداشته است، برای مثال امروزه میتوان ارتقای ذائقه ایرانی در زمینه پوشش، آرایش، مدیریت بدن، دکوراسیون خانه، هنر آشپزی و بسیاری از حوزههای زندگی روزمره را مشاهده کرد. خلاقیت در زمینه تجربههای اجتماعی را میتوان در گسترش مهارتهای ذهنی در میان مردم ایران دید. امروزه برای زندگی در شهر باید مجموعه پیچیده ای از دانشها و آگاهیها و مهارتهای ذهنی را بدست آورد. گسترش شهرنشینی در جامعه امروز ایران زمینههای فرهنگی، دانش ها، آگاهیها و مهارتهای زندگی مردم ایران را به طور تصاعدی ارتقاء بخشیده است. بنابر این من معتقدم که در این سطح دوم ما شاهد انبوهی از فعالیت ها، خلاقیتها و جلوههای عاملیت انسان ایرانی در زندگی روزمره هستیم. این نوع خلاقیتها معمولا در جایی ثبت نمیشود و یا به آنها جایزه ای اختصاص نمییابد یا در قالب مقاله، کتاب و یا فیلم در جایی نمایش داده نمیشود، اما با اندکی دقت در جامعه میتوان این خلاقیتهای اجتماعی را مشاهده کرد. سطح سوم افزایش و یا گسترش عاملیت و فاعلیت انسان ایرانی را در حوزه تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران میتوان دید. مشهور است که ایران در طی دوران معاصر هر بیست سال شاهد یک دگرگونی ژرف سیاسی بوده است. از هنگام ترور ناصرالدین شاه تا امروز جامعه ایران دائما پویاییهای سیاسی بزرگی را تجربه کرده است. ایران اولین کشوری است که 'انقلاب مشروطه' را در منطقه خاور میانه و آسیا تجربه کرد. بعد از آن 'ملی شدن صنعت نفت' در واقع سر آغاز پیوستن ایران به جرگه جنبشهای ملی گرایانه قرن بیستم است، و ماپیشگام این نوع کشورها حرکت کردیم. بعد از آن 'انقلاب اسلامی' رخ میدهد، انقلابی که به نوعی به نقادی سیاستهای نوسازی میپردازد و بیانگر نوعی خود آگاهی انتقادی گسترده در بین جامعه شهری ایران و نوعی مبارزه برای دست یافتن به یک تجدد ایرانی است. من انقلاب اسلامی را در امتداد فرآیند بومی شدن تجربه تجدد در ایران میدانم. انقلاب اسلامی بیش از آن که نفی مدرنیته باشد به نوعی نقد آن و مبارزه برای دست یافتن به تجربه ای تازه و امروزی از مدرنیته بر اساس میراث فرهنگی، ارزشهای اجتماعی و دینی و تجربههای محلی و بومی و فرهنگی و تاریخی مردم ایران بود. بعد از آن جنبشهای سیاسی، اجتماعی دیگر مثل جنبش اصلاحات و جنبشهای دیگر تماما بیان گر این است که سوژه ایرانی به یک قدرت و نیروی عاملیت بسیار بالایی دست یافته است. با توجه به این مجموعه تحلیل هایی که ارائه کردم میخواهم بگویم که انسان نوعی ایرانی به مهارت ها و قابلیتهای ذهنی، دانش، آگاهی و منابعی از معنا دسترسی پیدا کرده است که در پرتو آن دائما معانی جدید را میآفریند. مجموعه ای از نیروها و عوامل موجب این تحول در جامعه ایران بوده است. برای مثال گسترش نظام آموزش و آموزش عالی که منجر به گسترش سواد در بین مردم ایران شد، یکی از علل بنیادین تحول جامعه ایران به سوی جامعهای متجدد یا امروزی است. همچنین میتوان از شهر نشینی به عنوان عامل اساسی دیگری برای مدرن شدن جامعه ایران نام برد. پیتر برگر در کتاب 'ذهن بی خانمان' نشان میدهد که فناوری ها، شهر نشینی و نظام بروکراسی عوامل اصلی دگرگون کننده و مدرن شدن جوامع در قرن بیستم بودهاند. در ایران هر سه عامل فناوری، شهر نشینی و بروکراسی به نحو گسترده و همه جانبهای در تحول آگاهی انسان ایرانی تاثیر عمیقی به جای گذاشته است. ما البته از استعداد تاریخی بسیاری برای تجدد و سازگاری با شرایط قرن بیستمی جهان برخوردار بودهایم. محققان ایرانی در حوزههای مختلف نشان دادهاند که ایرانیان از دورههای بسیار دور تر تاریخ فرآیند تجدد و یا مدرن شدن را آغاز کردهاند. برای مثال عباس میلانی در کتاب 'تجدد و تجدد ستیزی' در ایران نشان میدهد که بیهقی و بعد سعدی از آغازگران تحول در زبان و نثر فارسی به سوی یک زبان و نثر مدرن بودهاند. به همین ترتیب احمد کریمی حکاک در کتاب 'طلیعه تجدد در شعر فارسی' نشان میدهد که از آغاز قرن نوزدهم چنین اندیشهای در ایران شکل گرفته است. همچنین 'محمد توکلی طرقی' از این ایده دفاع میکند که ما در دوره قاجار و حتی قبل از آن تجربههای تجدد را داشته ایم و پشت سر گذاشتهایم. بسیاری از ایده تجدد ایرانی در سرآغاز در دوره صفویه صحبت میکنند میخواهم بگویم که منابع فکری و فرهنگی ما برای پذیرش و یا خلق یک نوع تجدد ایرانی تنها محدود به تجربه امروز ما نیست بلکه علاوه بر فناوری ها، شهر نشینی و بروکراسی مدرن ما از یک استعداد تاریخی و یا آمادگیهای تاریخی برای به روز شدن، سازگار شدن و یا خلق نوعی تجربه تجدد ایرانی برخوردار بودهایم. اگر این دیدگاه را که من آن را ' نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی' مینامم، دیدگاهی که بر نقش و قدرت تک تک شهروندان ایرانی در دگرگونی و تحول جامعه ایران در زمینه تولید نظامهای معنایی جدید تاکید دارد. نظریه ای که بر دگرگون شدن جامعه ایران نسبت به دوران پیشا مدرن آن توجه دارد، نظریه ای که مدرنیته و تجدد در ایران را به نوسازی تقلیل نمیدهد. نظریه ای که لازمه تجدد در ایران را این نمیداند که مردم باید ابتدا دکارت و کانت را بفهمند تا جامعه ایرانی تبدیل به یک جامعه مدرن شود. نظریه فرهنگی تجربه تجدد بومی به جای 'نظریه گذار' که تاکید بر این میکند که ما یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم، بر این تاکید میکند که اساسا قرار نیست گذاری اتفاق بیافتد بلکه سنت برای همیشه در درون مدرنیته باقی میماند. مدرن شدن منسوخ کردن سنت نیست بلکه مرسوم کردن سنت در بافت و شرایط جدید زندگی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. بر این اساس ما هیچ وقت از سنت گذر یا گذار نمیکنیم. نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی به جای توجه به جامعه ایران به عنوان یک جامعهای که از غرب تقلید کرده است و اکنون تجربههای بحران ناشی از غربی شدن را طی میکند، یعنی به جای 'نظریه غرب زدگی' از این ایده دفاع میکند که ما از نوعی تجربه ترجمه فرهنگی برای تحول جامعه خودمان کمک گرفته ایم نه تقلید فرهنگ غرب. ترجمه فرهنگی، یعنی تبدیل رمزگان و نشانگان فرهنگی امروز جهان به زبان بومی. در این فرآیند ترجمه همان طور که میدانیم هیچگاه ما به صورت بی کم و کاست نشانگان و رمزگان زبان فرهنگی دیگر را به زبان خود برگردان نمیکنیم، بلکه بلعکس زبان دیگری را با دستگاریها و گزینشها و تمهیداتی به یک زبان دیگری تبدیل میکنیم. این فرآیند یک فرآیند خلاقه است نه یک فرآیند تقلیدی. بنابر این نظریه تجربه تجدد ایرانی بر این باور است که جامعه ایرانی بیش از آن که منفعل، واپسگرا، دنباله رو و بحران زده باشد یک جامعه تحول خواه، دگرگون شونده و دائما در حال آفریدن و خلق کردن یک جهان تاره است. البته بر مبنای نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی، ایران امروز ما بدون چالش نیست همان طور که تجربه مدرنیته در هرجای دنیا همراه با انبوهی از چالش هاست. مارشال برکمن در کتاب تجربه تجدد و یا تجربه مدرنیته به درستی نشان میدهد که تجربه مدرنیته در هر جامعه ای اتفاق افتاده است با تضادها، تعارضها، ویرانیها و بحرانهایی مواجه بوده است ناسازه هایی که تجدد ایجاد میکند امری اجتناب ناپذیر است. جامعه امروز ما نیز مانند هر جامعه دیگری با این ناسازهها روبروست. نظریه فرهنگی تجدد ایرانی بر وجود این ناسازهها و بحرانها نیز تاکید میکند. اکنون برگردیم به سراغ اینکه رسانهها و فرهنگ از منظر نظریه فرهنگی تجدد ایرانی در جامعه امروز ما چه جایگاهی دارند.