اگر در نظریههای سینمایی دلیل علاقه مخاطبان به سینمای داستانی را لذت از تماشا عنوان می کنند، دلیل تماشای سینمای مستند به لذت انسان از کسب دانش نسبت داده می شود و اگر سینمای مستند، همچون بارسام، به شکلی محدود، به عنوان فیلمهای سیاسی اجتماعی تعریف شود که نظر سینما گر را درباره پدیدههای اجتماعی بیان می دارد...
اگر در نظریههای سینمایی دلیل علاقه مخاطبان به سینمای داستانی را لذت از تماشا عنوان می کنند، دلیل تماشای سینمای مستند به لذت انسان از کسب دانش نسبت داده می شود و اگر سینمای مستند، همچون بارسام، به شکلی محدود، به عنوان فیلمهای سیاسی اجتماعی تعریف شود که نظر سینما گر را درباره پدیدههای اجتماعی بیان می دارد، آنگاه بهره مخاطب از سینمای مستند، الزاما دانشی است که ریشه در واقعیت های اجتماعی دارد. در همین راستا، رابطه فیلمسازان مستند با واقعیت اجتماعی را می توان به دو دسته تفکیک نمود؛ آنان که انعکاس واقعیت اجتماعی به شکلی عینی را امکان پذیر دانسته و گروهی که واقعیت اجتماعی را تنها تصویری بازنمایی شده یعنی ذهنی محسوب میکنند. بر این اساس، سینمای مستند را می توان همچون نیکلس به گذارنده ای، مشاهده ای، تعاملی و بازتابان، تفکیک کرد.
در سینمای گذارنده ای، فیلمسازانی همچون گریرسون، از طریق ارائه بحثی منطقی، به شکلی اقناعی، با تاثیر گذاری بر ذهن مخاطب، سعی در تغییر مناسبتهای حاکم بر واقعیت اجتماعی به سود دیدگاه خود، می کنند. اینان در ذهن مخاطب توهمی ایجاد می کنند تا بر نظر اقناعی خود جلوه ای از واقعیت فراهم سازند و درجه تاثیر پذیری آنرا بر ذهنیت اجتماعی افزایش دهند. با استفاده از همه ابزارهای سینمایی، همچون گفتار دانای مطلق، تدوین اثباتی و موسیقی، اینان حضور مولف خود را در تمامی صحنه های فیلم به شکلی حداکثری غا لب می سازند، اما در عین حال با غیبت فیزیکی از صحنه های اجتماعی - تاریخی ، یعنی با انکار تاثیر حضور تالیفی خود بر واقعیت اجتماعی به تصویر کشیده شده، سعی می کنند تا با نوعی واقع نمایی 'دروغین'، واقعیت اجتماعی را در راستای اندیشه خود تغییر دهند.
اما سینمای مستند مشاهده ای که خصوصیاتی بسیار مشابه با سینمای مردم نگارانه دارد، با خودداری از تفسیر داده های جهان واقعی، تنها خواهان به نمایش گذاشتن غیر سوگیرانه می باشد تا مخاطب را قادر سازد که جهان را بدون گذر از صافی نگرشی فیلمساز، تفسیر نماید. دقیقا در همین راستا و برای تقلیل حضور تالیفی فیلمساز، به نفع حضور تالیفی مخاطب، مستند ساز مشاهده ای ناچار می شود تا حضور فیریکی خود بر پهنه فضای اجتماعی بازنمایی شده را انکار نماید. سینمای مشاهده ای نه تنها از گفتار دانای مطلق بهره نمی برد بلکه سعی می کند تا از تدوین حتی متونیمیک نیز کمترین استفاده را برده و نماهای طولانی از جهان بیرونی را بدون کمترین قطع و وصلی در مقابل دیدگان مخاطب به نمایش گذارد. بدون استفاده از موسیقی و یا مصاحبه، مستندسازان مشاهد ه ای با استفاده از تکنیک های خاص، کمترین تاثیر را بر جهان مقابل دوربین گذاشته تا این واقعیت از حضور فیزیکی آنان تاثیر نگیرد و دگرگون بازنمایی نشود. گرچه از یک زاویه اپیستمولوژیک چنین امری تقریبا محال است، اما این تلاش معصومانه فیلمسازان مشاهده ای نشان از عدم تمایل آنان در تاثیر گذاری بر واقعیت اجتماعی و ساختارهای حاکم بر آن دارد. چرا که آنان این مهم را به تمامی به مخاطب سپرده و تنها به مشاهده این واقیعت ها از زاویه لنز خود مشغولند.
واقعیت اجتماعی برای فیلمساز تعاملی آنچنان گزنده است که ذهن سیاسی وی قادر به قبول سینمای الکن مشاهده ای نبوده و بنابراین از طریق استفاده از مونتاژ مفهومی و پارادیگماتیک سعی می شود تا دیدگاهی سیاسی بر زمینه واقعیت اجتماعی بیان شود. اگر حضور تالیفی فیلمساز تعاملی بر اپسیلومهای خالی بین دو نمای تدوین شده، قابل مشاهده است، این فیلمسازان در باند صدا، از طریق عدم استفاده از گفتار دانای مطلق یا موسیقی، حضور خود را غایب می کنند تا از این طریق به حضوری دیگر یعنی حضور تالیفی مخاطب گردن نهند. گرچه این سینما خواهان تاثیر بر واقعیت اجتماعی است اما به دلیل احترام به مخاطب، حضور اقناعی خود را به همان تدوین مفهومی محدود می نماید و با این غیبت نسبی تالیفی، در حقیقت، درجه تاثیر گذاری خود بر واقعیت اجتماعی را نیز محدود می کند تا از اقتدار گرایی خود را منزه نگاه دارد.
برای فیلمساز انی که در چهارچوب سینمای بازتابان فعال هستند، انکار اقتدار گرایی بهوسیله سینمای تعاملی، تنها توهمی دیگر است در لابلای حباب های رسانه ای غالب. برای آنان، فیلم، بازتاب 'من'، یعنی یک 'ذهن' است، در جهانی که تنها حاصل تعارض قاب های تصویری گوناگون است. برای آنها، واقعیت اجتماعی تنها یک ذهنیت در قاب یک تصویر است. همین امر به سینمای بازتابان اجازه می دهد تا از همه ابعاد حضور تالیفی استفاده کند. فیلمساز با عدم انکار حضور خود در زمینه جهان تاریخی - اجتماعی، سعی می کند تا تصویری دیگر یعنی ذهنیتی دیگر از جامعه و تاریخ ارائه دهد. واقعیت اجتماعی از منظر او تنها یک گفتمان از منظر یک ذهن است و به همین دلیل او خواهان تاثیر بر واقعیت اجتماعی نمیباشد، چرا که موجودیتی برای چنین مفهومی قائل نیست.