گفتاری از دکتر نعمتالله فاضلی- بخش دوم
«رسانهای شدن علوم اجتماعی و انسانی» عنوان سخنرانی دکتر نعمتالله فاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که بخش اول آن پیش از این با عنوان «زندگی و مرگ در فضای رسانهای» از نظرتان گذشت. اکنون در بخش دوم این بحث تاثیر رسانهای شدن در مسئول و پاسخگو کردن آکادمیا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. با هم میخوانیم.
مقدمه: «رسانهای شدن علوم اجتماعی و انسانی» عنوان سخنرانی دکتر نعمتالله فاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که بخش اول آن پیش از این با عنوان «زندگی و مرگ در فضای رسانهای» از نظرتان گذشت. اکنون در بخش دوم این بحث تاثیر رسانهای شدن در مسئول و پاسخگو کردن آکادمیا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. با هم میخوانیم.
***
قسمت دوم بحث من در رابطه با رسانهای شدن و مناسبات علم و به ویژه مناسبات انسانی اجتماعی از همین زاویه است من رسانهای شدن را یک رویکرد و یک نظریه میدانم، اول یک توصیف خیلی ساده سطحی ارائه میکنم که اساسا علم انسانی اجتماعی به چه شکل تحت تاثیر آن قرار میگیرد و ابعاد آن را توضیح میدهم و تفسیر میکنم . من فقط میخواهم تاثیرات رسانهای شدن علوم انسانی واجتماعی را هایلایت کنم. از هر گوشه علم که شروع کنیم ، با رسانه شروع میشود ، با رسانه ادامه مییابد و با رسانه هم تمام میشود. آموزش، پژوهش ، اشاعه ، ترویج ، انتشار یا کاربست و مصرف علم همه این ها با رسانه سروکار دارند، از همین جا بحث خود را شروع میکنیم. الان از خبرگزاری ها و روزنامه ها و سایت ها و رسانه های دیگر اینجا هستند و میخواهند این موضوع را گزارش کنند، یا این که همه ما میدانیم که پژوهشگاه علوم انسانی یک پژوهشگاه از این نظر پیشرو در ایران است که چندین سال است که بصورت پادکست در سایت خودش فایل های صوتی تصویری، سخنرانی ها و مباحث اینجا را عرضه میکند. دهها ، صدها و هزاران برابر دوستانی که اینجا نشسته اند ، دارند از طریق پادکست هایی که در سایت هست بحث های ما را دنبال میکنند. این خودش یک تجربه است که ما داریم میبینیم و 20 سال پیش وجود نداشت نه فقط در ایران وجود نداشت بلکه در دنیا هم وجود نداشت . LSE به عنوان با پرستیژترین مرکز علوم اجتماعی جهان، از سال 2005 شروع کرده تمام سخنرانی هایش را آنلاین ارائه میکند. دانشگاه هاروارد ، کمبیرج ، برکلی ، میت یا هر جای دیگری از 2005 شروع کرده اند بطور گستردهای مثل همین پژوهشگاه متون درسی را به شکل یک نوع پادکست ارائه میکنند به عبارتی، دیگر آموزش عالی در کلاس و چهاردیواری ها محدود نمی شود بلکه این بخش مجازی از آن بخش حضوری اهمیت بیشتری دارد پیدا میکند.
باز از همینجا شروع کنیم ، در مورد این سخنرانی از طریق رسانه فهمیدیم ، یعنی smsهایی که رسید یا خبری که سایت فرهنگ امروز، روزنامه ها و جاهای دیگر هم نوشتند ، متوجه شدیم که چنین برنامهای قرار است ارائه شود پس این هم خودش یک نوع رسانهای کردن است . بحث هایی که بعد از این هم میشود رسانهای میشود . بعنوان مثال من یک سخنرانی داشتم ، یکی دوسال پیش که یک کیفرخواستی بود علیه روش تحقیق، در دانشگاه تربیت مدرس که یک جمع حدود 80 یا 90 نفراز اساتید رشته های مختلف علوم انسانی اجتماعی حضور داشتند بعد از آن 10 یا 15 سایت این سخنرانی را گذاشتند از جمله همین سایت فرهنگ امروز و من 8 یا 9 مقاله در نقد آن دریافت کردم که دو سه نقد از همکاران همین پژوهشگاه بود، که همه آن ها در این سخنرانی حضور نداشتند و از طریق سایت هایی که این سخنرانی را گذاشته بودند از این سخنرانی مطلع شده بودند. پس نه تنها فرایند شکل گیری بلکه ادامه تجربه های علمی-آموزشی و غیره از طریق رسانه امتداد پیدا میکند. اما این داستان ابعاد وسیع تری دارد که من میخواهم این ابعاد را باز کنم .
رسانه ای شدن علوم انسانی و اجتماعی در جهان
شما اگر دوست داشته باشید تجربه های رسانهای شدن را در حوزه علم و به ویژه علوم انسانی اجتماعی بدانید کار سختی نیست، کافی است در اینترنت بنویسید مثلا سوسیولوژی لکچرز آنلاین، بنویسید ام پی تری سوسیو لوژی لکچر یا مثلا هیومنیتی لکچرز ، اولین چیزی که برایتان میآورد فکر کنم این است : LSE که نوشته پانصدتای اول یا هزارتای اول یعنی اینقدر زیاد است که میپرسد شما صدتا صدتا میخواهید یا پانصدتا پانصدتا یا هزارتا هزارتا و یکی از آن ها اسمش آنبیلانگینک است یعنی تعلق نداشتن و راجع به تایید همین رسانهای شدن است .در حوزه ادبیات که من همین صبح تصادفی داشتم نگاه میکردم و مطلبی را از یک خانم استاد مشهوری در کمبریج گوش کردم که در مورد تاثیر رسانهای شدن برروی تخیل ادبی در جهان صحبت میکرد و میگفت که کل تخیل ادبی در جهان به واسطه رسانهای شدن دارد تغییر میکند . البته تخیل فلسفی، تخیل اجتماعی ، تخیل انسان شناسی و تخیل های دیگری که وجود دارند همه دارند تغییر میکنند. مثلا دانشگاه ساسکس که البته یک دانشگاه درجه یک نیست را از سایتش نگاه بکنید میتوانید انواع لکچرها را ببینید، مثلا سخنرانی هایی که استادان برای مراسم استادیشون کرده اند از 2005 به بعد همه آنلاین هست، بخش دیگری دارد به نام پابلیک لکچرز سخنرانی های عمومی که بزرگترین اندیشمندان دنیا آمده اند و سخنرانی کرده اند. یکی دیگر دارد بنام ساسکس کانورسیشنز ، آنلاین است و با بی بی سی مشترک هستند و بعد میبینید که این بحث های آنلاین میلیون ها برابر بحث های کلاس ها تاثیر میگذارد. من یک مثال میزنم گفته میشود که یوتیوب امروزه بزرگترین دانشگاه جهانی است، تا سال 2010 را که من خبر دارم ، روزانه 200 هزار کلیپ جدید به یوتیوب اضافه میشد، که در ماه و سال که حساب کنید یک رقم نجومی میشود . همه دانشگاه های بزرگ دنیا یک کانال یوتیوب دارند، یوتیوب یک بخشش دانشگاه است، چه پزشکی، چه فلسفه، چه ادبیات ، از یوتیوب بیاییم بیرون تمام کانال های دیگر مثل کانال های عمومی اینتلیجنس اسکوارد اینتلیجنس به توان 2 که بزرگترین نظریه پردازان دنیا میآیند و در آنجا بحث میکنند آنلاین هست و 200 یا 300 نظریه پرداز بزرگ جهان در آنجا هستند. مثلا بحثی در آنجا دیدم با این عنوان که اسلام مذهب صلح است ، دو گروه مختلف آمده اند در آنجا بحث کرده اند، در یوتیوب که نگاه کنید؛ حدود 400 هزار کامنت برای این مطلب گذاشته شده و ده ها میلیون هم بیننده داشته است. این مثال هایی از رسانهای شدن فلسفه ، جامعه شناسی ، علوم سیاسی ، حقوق و غیره است، من فکر کنم همین کافی باشد. البته اگر بخواهم از نقش ایمیل صحبت کنم خودش یک داستانی است . من از سال 1380 یعنی از 13 سال پیش بصورت یک مدیا اینتلکتوال در آمدم از اولین استادانی بودم که وبلاگ درست کردم و بعد هم وبسایت درست کردم و همین الان اگر به وبسایت من نگاه کنید روزانه بین 2 تا 3 هزار بیننده دارد . دیروز که نگاه میکردم بالای یک میلیون نفر تا الان در همین 2یا3 سال اخیر بیننده داشتم. وبسایت انسان شناسی و فرهنگ روزانه حدود 10 هزار بیننده دارد تا دو هفته پیش 11 میلیون بیننده داشته یعنی یک دانشگاهی که تا کنون 11 میلیون دانشجو داشته و روزانه 10 هزار نفر در کلاسش مینشینند ، فکر میکنم فعلا همین رسانهای شدن علوم انسانی در ایران کافی باشد تا آن تصویر عمومی که لازم است در ذهنمان داشته باشیم را پیدا کنیم .
رسانه ای شدن علوم انسانی در ایران
من حالا وارد قسمت بعدی بحثم میشوم که این داستان اولا در مورد ایران هم مثل بقیه جهان اتفاق افتاده است ، ما یکی از معدود کشورهایی هستیم که یک شبکه تلویزیونی داریم ( شبکه 4) که وظیفهاش در اصل رسانهای کردن علوم انسانی اجتماعی است، من خودم هم تا به حال در آنجا برنامه هایی داشته ام ، بحثی بود تحت عنوان گفت و گوهای فرهنگی که 64 قسمتش پخش شد که طی آن تقریبا 80 یا 90 نفر از استاد های علوم اجتماعی در این مباحث همکاری داشتند. در حوزه ادبیات ، فلسفه ، تاریخ و حوزههای دیگر ، این شبکه خیلی فعال است. علاوه بر این ما رادیو گفت و گو و رادیو فرهنگ را هم داریم که کارش همین مباحث علوم انسانی اجتماعی است ، روزنامه های ما هم نسبت به کشورهای غیر غربی ، در زمینه علوم اجتماعی انسانی بیشتر از بقیه فعالیت دارند. ما یکی از کشورهایی هستیم که به شدت از رسانهای شدن استقبال کردیم ، مثلا همین سایت فرهنگ امروز یک سایت روشنفکرانه علوم انسانی اجتماعی است که هم پادکست ها و فایلهای صوتی- تصویری اش پر بیننده و پر شنونده است و هم بحث ها ومناقشات روز را دارد دامن میزندو اینقدر موفق بوده که به سرعت مجله چاپی اش را هم از یکی دو هفته پیش به بازار ارائه داده است .سئوال این است که رسانهای شدن چه ابعاد معرفت شناسانه، روش شناسانه و اجتماعی برای علم انسانی اجتماعی جدید در جهان و ایران ایجاد کرده است؟ من میخواهم به این سئوال پاسخ دهم ، اجازه بدهید از یک بحث فنی تر معرفت شناسی شروع کنم ، رسانهای شدن هم کنش گران این رشته ها را تحت تاثیر قرار داده هم نهاد یا سازمان علم اجتماعی انسانی را، هم جامعه یا مخاطبان و مردم و در واقع درک و دریافت عمومی از معنای علم انسانی اجتماعی را و هم خود معرفت شناسی این علوم تحت تاثیر آن قرار گرفته اند . من در مقالهای که درمجله مهر نامه چاپ کردم برخی از این ابعاد را مفصل شرح دادم که به آن ها اشاره نمی کنم ، اگر دوست داشتید در اینترنت جستجو کنید، بخوانید ، در اینجا ابعاد دیگری را بحث میکنم، اولین بعدی که میخواهم بحث کنم، معرفت شناسی و روش شناسی است. کتابی است که دیوید استیلی در سال 2004 نوشته است تحت عنوان کامپیوتر ، بصری شدن و علم تاریخ ، یک عنوان فرعی هم دارد، چطور تکنولوژی های جدید دارند تلقی ما از گذشته را شکل میدهند و دگرگون میکنند. دیوید استیلی مورخ است و میخواهد در حوزه علم تاریخ بحث کند که این رسانهای شدن چه تاثیرات معرفت شناسی در علم تاریخ گذاشته است. او چند نکته را توضیح میدهد ، رسانهای شدن در شیوه فهم تاریخ و گذشته باعث تغییر بنیادینی شده است و آن تغییر هم این است که ما به کمک رسانهای شدن درکمان از یک درک مکتوب به یک درک مصور رسیده است ، در گذشته مورخان ما باید اسناد را میخواندند و بازخوانی میکردند و بصورت یک متن کتاب در میآوردند، در واقع اولین شکل رسانهای شدن که یک شکل کلاسیک است ، از نیمه قرن پانزدهم از سال 50 یا 60 به بعد که صنعت چاپ بوجود آمد ، شروع شد. فرایند رسانهای شدن اما شکل اولیه اش بصورت استفاده بهتر و همگانی تر از خط، نوشته و زبان بود اما به تدریج تکنولوژی های جدید آمد، در سال 1839 عکاسی و حدود 260 سال پیش صنعت روزنامه به وجود آمد. این تحولات به تدریج میآید تا میرسد به امروز ما امروز به تعبیر دیوید استیلی ما میتوانیم ابعاد فضایی و چند بعدی گذشته را به طور فانتزی و خیالی فهم و تجسم کنیم، ما میتوانیم کم کم به کمک تکنولوژی های دیگر به یک تصویر تاریخی جدید میرسیم و میتوانیم گذشته را بطور خیالی بازسازی کنیم. در انیمیشن های کودکان دیده ایم که میروند و دایناسورهای چندین میلیون سال قبل را بازسازی میکنند یا در کشور خودمان دیده ایدکه در سریال های تلویزیونی ، سریال های مذهبی به صدر اسلام بر میگردیم و از کوفه و مدینه و مکه حرف میزنیم که گویی در همین زمان و امروز بوده است و در همین حوالی است که مثلا مختار و امام علی (ع) و دیگر پیشوایان مذهبی همه جزئیات زندگیشان ازجمله لباس هایشان، غذا خوردنشان ، زبانشان و روابطشان را به چشم میبینیم ، گاهی اوقات هم در این میان اتفاقات عجیبی رخ میدهد که سروصدای علما را هم بلند میکند و مثلا یک دفعه میبینیم که در زندگی امام علی(ع) قطامه اش خیلی پر رنگ میشود و همه میپرسیم که عجب این را دیگر نمی دانستیم که داستان رمانتیک عشقی هم این وسط بوده و چقدر هم مهم بوده یعنی یک تاریخی دارد شکل میگیرد که هیچ وقت نبوده است مثلا در زندگی حضرت یوسف یکدفعه زلیخایش پررنگ میشود و ما میدانستیم که زلیخایی هست اما نمی دانستیم که داستان اینگونه است که کل داستان دارد حول و حوش قطام و مثلا زلیخا شکل میگیرد. چرا چون این همان رسانهای شدن است که ما را میبرد به یک نوع بصری کردن تاریخ ، حالا ما تاریخ را دیگر نمینویسیم یا نمیخوانیم، ما تاریخ را میبینیم، اینجا دیگر علم تاریخ فقط یک ادراک شناختی از هستی نمیدهد بلکه یک ادراک حسی میدهد، همان کاری که شاعر، رمان نویس و نقاش و فیلم ساز میکند، اینجا ما احساس میکنیم در کوچه های کوفه داریم قدم میزنیم، احساس میکنیم که داریم در کنار امام علی(ع) یا مختار یا دیگران شکنجه گاه ها را حس میکنیم، نه این که میخوانیم ، دیگر کلمه پردازی نیست بلکه تصویر پردازی است. این تصویر ابعاد فضایی چند گانهای را در اختیار ما قرارمی دهد که کلمات قادر به ارائه آن نیستند. این تعبیری است که دیوید استیلی ارائه میکند ، از این که علم تاریخ دارد تغییر میکند ، به لحاظ معرفت شناسی ما داریم گذشته را بطور فانتزی بازآفرینی میکنیم ، علاوه بر این استیلی توضیح میدهد که اجتماع تاریخ نگاران گسترش پیدا کرده است ، حالا دیگر فیلم سازان، نقاشان، انیمیشن سازان و حتی جوانان و مردم عادی هم دارند تاریخ نگاری میکنند ، چیزی که در گذشته وجود نداشت ، حالا فقط بیهقی ، مسعودی ، یعقوبی و ابن خلدون نیستند که باید تاریخ را بنویسند تاریخ را زن های خانه دار ، بچه ها و همه همه دارند مینویسند و در این کار مشارکت و مستند سازی میکنند. من مقالهای دارم که در یکی از مجلات آموزش و پرورش چاپ شده است به نام مستند سازی فرهنگی یا فرهنگ مستند سازی در آنجا توضیح داده ام که چطور اصلا معنای ثبت کردن و مستند کردن یک داستان جدیدی شده است . دیگر الان همه میخواهند خودشان خود بیانگری کنند ، و برای این که این کار را بکنند ، میخواهند صدا و تصویرشان را رکورد کنند. ما دیگر فقط از عروسی هایمان عکس نمی گیریم، بلکه از مردن هایمان هم عکس میگیریم و این عکس ها دیگر آلبوم های خانوادگی نیست که میخواهد حافظه خانوادگی را شکل دهد ، و تولید کند، بلکه همه این داکیومنت ها ، دارند اسناد عمومی میشوند که به صورت آنلاین در اختیار بقیه قرار میگیرند و در پانصد سال بعد ممکن است که سندهای تاریخی ما آن روایت ها ، عکسها و مطالبی باشد که یک دختربچه در تایباد و یا روستایی در فراهان نوشته است و بصورت آنلاین ذخیره شده است و ما امروز رد پای تاریخ را داریم از آنجا جستجو میکنیم ، نه سندهای بیهقی یا سند های دکتر رحمانی و مورخان دیگر ، این بحث دیوید استیلی است که تاریخ دارد موضوعش ، شیوه فهمش، مورخانش و مخاطبانش به طور گسترده ای تحت تاثیر رسانهای شدن دگرگون میشود ، رسانهای شدن دیگر یک امر تکنولوژیک نیست بلکه یک امر اپیستومولوژیک است ،
رسانه و دموکراتیک شدن علم
علم انسانی اجتماعی دارد در ذات تولید خودش دموکراتیک میشود ، همگانی میشود، نه فقط در مصرفش بلکه در تولیدش هم دارد همگانی میشود، یعنی همه ما به عنوان جامعه شناس ، انسان شناس، محقق مطالعات فرهنگی، مورخ، فیلسوف و ادیب داریم در یک فرایند همگانی تولید دانش مشارکت میکنیم ،این همگانی شدن و پاپیولاریزیشن ، دارد کل داستان تخصص ، رشته و تولید را دگرگون میکند ، در همه حوزه ها ، نه فقط در علم انسانی اجتماعی، حتی فیزیک و شیمی و زیست شناسی و غیره و غیره هم، شما فقط کافی است در اینترنت جستجو کنید ، میبینید که چقدر در این زمینه ها دارد بحث میشود و فقط علم انسانی اجتماعی نیست ، بلکه همه علوم دارند در ذات تولید خودشان متحول میشوند. به همین علت رسانهای شدن اشاره به این دارد که روند رمز گزاری و رمزگشایی ، در دانش دارد دگرگون میشود ، به همین علت روش های تحقیق دارد دگرگون میشود ، من گاهی اوقات که با مبالغه وناراحتی روش های کمی را نقد میکنم و صادقانه اش این است که میتوانم آرامتر بگویم اما واقعیتش این است که احساس میکنم از این که چنین واقعیاتی را میبینم ناراحت هستم، از این که میبینم مبانی روشی و معرفتی تمامی این علوم عوض شده است ولی ما هنوز حتی در همین پژوهشگاه وقتی میخواهیم یک پروژه ای را بررسی کنیم، وقتی میپرسیم فرضیه شما چیست؟ چهارچوب و یک درک کمی گرایانه از علم و تحقیق ، داریم . اعضای هیئت علمی خودمان یا دانشجویانمان را تحت فشار قرار میدهیم، یا اینکه در شوراهای دانشگاه ها برای تصویب پایان نامه های دانشجویان را تحت فشار قرار میدهیم ، دیگر نه دانشگاه ها تنها تولید کنندگان دانش هستند نه روش های علوم دیگر همان روش های 20 یا 30 سال پیش است، وقتی که دارد هر سال یک بار کل دانش زیرو رو میشود آن وقت ما وقتی از 5 یا 10 سال پیش صحبت میکنیم ، باید بگوییم یک انقلاب معرفتی که در 5 سال پیش رخ داده است. در چنین شرایطی من ناراحت میشوم ، وقتی که میبینم که هنوز دوستان قدیمی یا جدید ما دارند با چه حرص و ولعی تلاش میکنند که بگویند نه این فرضیه اش کجاست؟ این پیشینه تحقیقش خیلی روشن نیست، و یک سئوالاتی که دیگر در علم اصلا موضوعیت ندارد، ما یک کتابی را در ده سال پیش ترجمه کردیم که اصلش هم مربوط به 20 سال پیش بوده است ، هنوز به آن استناد میکنیم ، که مثلا به کتاب روش تحقیق فلانی مراجعه کن که آنجا گفته است تحقیق باید چنان باشد و بعد همین را میکنیم مبنای علم. در حالیکه من به وضوح با چشمان خود میبینم که دانش دیگر اینگونه تولید نمی شود، رسانهای شدن همچنین یکی از عواملی است که دارد روش و معنای روش و معرفت را عوض میکند، نه فقط در جامعه شناسی حتی در علم اقتصاد، 'نسیم نیکلاس طالب' یک تاجر در وال استریت بود و البته داشت فلسفه میخواند ، او علم اقتصاد یک انقلاب معرفت شناسی به راه انداخت، کتابش سه میلیون نسخه فروش رفت و به 31 زبان ترجمه شد. او در سال 2007 اصلا از این روش های معمول استفاده نکرد و این داستان ها را اینگونه دنبال نکرد، اگر میآمد در دانشگاه اصلا راهش نمی دادند و حتی همین پژوهشگاه پروژه اش را تصویب نمی کرد چون میگفتند فرضیه ات کو؟ رابطه این سئوالات با فرضیه تو در کجاست ؟ متغیرهای وابسته و مستقلت کجاست؟ ما هنوز اندر خم متغیرهای وابسته و مستقل و رابطه بین آن ها هستیم و فکر میکنیم با واژه متغیر میتوانیم جهان هستی را توصیف کنیم، این در شرایطی است که نسیم نیکلاس طالب دارد از نقش تخیل در علم اقتصاد صحبت میکند و میگوید اگر میخواهید بر جهل مرکب غلبه پیدا کنید همه این ها را دور بریزید ، و بروید بطور تخیلی در باره امور غیر ممکن فکر کنید، چون حوادث بزرگ تاریخ را امور غیر ممکن شکل داده اند، اموری که ما فکر میکردیم محال هستند ، همان ها مهمترین مسائل را ایجاد کردند، و به خاطر همین اوتوانست بحران بانک های جهان را در سال 2008 پیش بینی کند و سازوکار آن بحران را هم توضیح دهد . میخواهم بگویم که رسانه ای شدن به عنوان یک مقوله معرفتی و روشی درک از عالم ، دارد ایفای نقش میکند ، مسئله فقط بازنمایی نیست ، مسئله فقط انتقال وانتشار اطلاعات نیست ، مسئله فقط ارتباط برقرار کردن نیست، مسئله فقط داشتن یک کانال نیست، بلکه رسانه یک زبان است ، یک محیط است که علم هم چه فیزیک، چه شیمی، چه ریاضیات ، چه جامعه شناسی، چه انسان شناسی،چه ادبیات، چه فلسفه یا هر علم دیگری در آن قرار گرفته و دارد ایفای نقش میکند. من بعضی از ابعاد آن را بحث کردم
پاسخگو کردن آکادمیا
یکی از ابعاد مهمی که رسانهای شدن دارد علم را دگرگون میکند مساله رسالت اجتماعی علم است، در سال های اخیر، وقتی که میگوییم علم دموکراتیک تر شده نه اینکه فقط در فرایند تولید دانش دموکراتیک تر شده باشد ، علم هم مثل نظام های سیاسی پاسخگو تر شده است، یعنی ما هم در ایران آن را احساس میکنیم . قبل از همین جلسه آقایی از یک خبرگزاری با انتقاد به من گفت آقای دکتر شما برای من کلاس میگذارید چند بار با شما هماهنگ کردم که به سئوال های من پاسخ دهید که ندادید، یعنی ایشان به نمایندگی از رسانه دارد مرا پاسخگو میکند و میگوید شما حق ندارید این کار را بکنید شما اگر آمدی در حوزه عمومی جایگاه یک محقق را پیدا کردی، تو هم باید مثل یک وزیر ، وکیل و یک مسئول به من پاسخ بدهی، من به عنوان یک فرد سراغت نیامدم به عنوان یک سازمان آمدم که به من اجازه میدهد در این گفتمان رسانهای شدن شرکت کنم، من حتما حقی برای خودم قائل بودم که از شما خواستم و حتما حقی برای خودش قائل است که امروز هم دارد مرا نقد میکند و بازتوجیه مراهم موجه نمیداند که میگویم وقت ندارم و میگوید نه اینجوری نیست وقت ندارم، نداریم، شما اگر آمدی میکروفون دستت گرفتی ، قلم دستت گرفتی، در آکادمیا آمدی جایگاه یک پروفسور را انتخاب و اشغال کردی، مثل یک مدیر، یک وزیر و یک سیاستمدار باید پاسخگوی یک رسانه باشی . این یک اتفاق کاملا جدید، 30 ، 40 یا 50 سال پیش یک جامعه شناس ، انسان شناس و فیلسوف خوب کسی بود که در آکادمی خودش نشسته بود و به تعبیرآن اصطلاحی که مارکسیست ها درست کرده بودند ، دانشگاهی برج عاج نشین، و کارش را میکرد هنوز هم قدیمی های آکادمیای ایران و جهان همین گونه اند، نه خیلی بلدند با اینترنت کار کنند نه با رسانه . من اوایلی که آمده بودم به این پژوهشگاه همکار عزیزم دکتر محمدی مرا نصیحت میکرد و میگفت آقای دکتر بهت پیشنهاد میکنم حالا که این داستان ها را پشت سر گذرانده ای و بالاخره تبعید شدی به این پژوهشگاه در یک گوشه بنشین و کارت را انجام بده ، و کتاب و مقاله ات را بنویس و خیلی آرام و بی سروصدا چند صباحی از زندگیت را با یکدیگر طی میکنیم، اینجا در این اتاق خوش میگذرانیم، ولی بعدا یواش یواش آقای دکتر محمدی متوجه شد و الان گاهی به من میگوید که من چه کسی را نصیحت میکردم و اصلا چه میگفتم به یک آدمی که اصلا به هیچ عنوان در این اتاق و در این ساختمان نمی تواند بگنجد . ولی صادقانه بگویم آقای دکتر محمدی این من نبودم که در آن اتاق نمی گنجیدم این رسانه بود که نمی گذاشت من در یک جا بمانم. یعنی امروزه تو اگر بخواهی نقشت را ایفا کنی نمی توانی مگر این که نخواهی ایفا کنی که آن یک بحث دیگر است، مگر این که دیگر نخواهی جامعه شناس ، انسان شناس ، فیلسوف ، ادیب و منتقد باشی ، همین بلایی که بر سر من آمده برسر همه خواهد آمد استثناء هم ندارد . یک زمانی از این که ادموندیج انسان شناس آمده بود در بی بی سی صحبت کرده بود (در سال های 1960 ) به او انتقاد میکردند که آقا خجالت بکش تو چه ربطی داری به بی بی سی ، و بسیاری از انسان شناسان بزرگ دنیا افتخارشان این بود که آن ها هیچوقت در روزنامه یا تلویزیون نرفته اند ، این چیزی که میگویم مربوط به 50 یا 100 سال پیش نیست، حتی همین 20 سال پیش هم همین گونه بود، و هنوزهم نسل های قدیمی ترشان همین گونه فکر میکنند، اصلا نمی دانند که داستان چیست و چکار باید بکنند، میخواهم این را بگویم مسئله رسانهای شدن فقط بازنمایی علم یا معرفت شناسی نیست بلکه رسالتی است که دارد خودش را جزو گفتمان این علم میکند ، استیون سیدمن در کتابش توضیح میدهد که اصلا از همان کارل مارکس یعنی از 1840 به بعد او هم روزنامه نگار بود تا وبر تا همه وهمه ، به این دلیل که جامعه شناسی بخشی از گفتمان عمومی بوده و باید همین کار را هم میکرده نه و حالا بیشتر هم شده است. حالا دیگر مایکل باراوی میآید از جامعه شناسی مردمی صحبت میکند و از سوسیولوژیست فور جاستیس بصورت آنلاین دارد صحبت میکند ، از پابلیک اتنوگرافی ازپابلیک سایکولوژی، همه چیز دارد پابلیک میشود، حالا برای این که جامعه شناس شوید باید عمه من در مصلح آباد هم شما را تایید کند، جامعه شناس شدن فقط این نیست که همکار شما در پژوهشگاه یادر دپارتمان شما را جامعه شناس بداند، مادر بزرگتان و زنتان و خاله تان هم باید به یک شکلی و یک جاهایی شما را ببینند، و بفهمند که آهان این جامعه شناس است در غیر این صورت شماجامعه شناس نیستید، میخواهم بگویم که رسالت علم عوض شده است گفتمان عمومی شده است حالا باید شما پاسخ بدهید که اگر فحشاء در خیابان ها زیاد است فقط سیاستمدارها مسئول نیستند ، جامعه شناسان، روان شناسان و انسان شناسان هم مسئولند و باید پاسخ بدهند، اگر فقر زیاد است اگر بحران های محیط زیست هست، در همه این ها ما هم مسئولیم، یعنی جامعه ما را مسئول میداند این رسالت اجتماعی علم است مسئولیت اجتماعی در همه چیز، نه فقط مسئولیت اجتماعی سازمان ها ، مسئولیت اجتماعی تاریخ، مسئولیت اجتماعی فلسفه و الی آخر. چرا این مهم شده چون عصر رسانه ای شدن است چون حالا دیگر درروزنامه ها هر کس قلم دست بگیرد اول سئوال میکند که ای جامعه شناس ها، انسان شناس ها، مورخ ها، فیلسوف ها و ادیب ها دارید چکار میکنید، کجایید؛ کسی که تازه اولین گزارش خود را مینویسد ، و برای اولین بار قلم دستش گرفته است، خیلی راحت در وبلاگ ، وبسایت، روزنامه اش، همه را زیر سئوال میبرد، که کجایید چکار میکنید چرا پاسخگو نیستید؟ بخصوص در کشورهایی مثل ما، چون زیر سئوال بردن سیاستمدارها هزینه دارد و ممکن است که مقاله اش را چاپ نکنند یا ممکن است که بعدا زیر سئوالش ببرند، ولی ماجامعه شناس ها، دانشمندان و متخصصان چون بی دفاع هستیم خیلی راحت تر و بیشتر به ما فشار میآورند که آهای تو که میگویی انسان شناسم، مورخم، فیلسوفم، کجایی؟ من از حکومت میترسم که فریاد بزنم تو چرا فریاد نمی زنی؟ فکر میکنند وظیفه پیشبرد دموکراسی به عهده ماست ، و به این دلیل که بحران محیط زیست ، بحران آب یا بحران های فقر اجتماعی وجود دارد ما را خیلی راحت میتوان زیر سئوال برد ، هر کس میتواند این فریاد را بزند تازه پاداش هم میگیرد، بخصوص درکشورهایی مثل ما که حکومت هم میگوید، ما که گفتیم این ها غربی هستند ، ما که گفتیم این ها علمشون بومی نیست، ما که گفتیم این ها به درد نمی خورند، در نتیجه شما وقتی اینگونه حرف میزنید در واقع یک گفتمان انتقادی است. اما اینجاو در ایران که حرف میزنید گفتمان محافظه کارانه هم هست که کلی هم پاداش میگیرد. اشکال ندارد تا میتوانید به دانشگاهیان انتقاد کنید ، هم به لحاظ ایدئولوژیک زیر سئوالشان ببرید هم به لحاظ کارکرد و کاربردشان در زندگی. ما با اینها مشکلی نداریم، میخواهم بگویم که رسالت اجتماعی علم از جمله علوم انسانی اجتماعی به نودال پوینت گفتمان علوم اجتماعی در یک دهه اخیر تبدیل شده است، برای همین است که یک کسی مثل ژاک دریدا ، وقتی که در مورد توصیف مقام پروفسور یا استاد دانشگاه صحبت میکند میگوید پروفسور کیست؟ پرافس یعنی اعتراف کردن یعنی بیان کردن یعنی افشا کردن ، پرافس،پرافسور، پرافشن ، به معنای این نیست که دارد فیل هوا میکند یک چیز جدیدی اختراع میکند، پروفسور کسی است که دارد بیان میکند، برای چه کسی؟ برای پابلیک، برای عموم نمایندگی جمع را میپذیرد . به همین دلیل است که پروفسور بودن سخت شده است باید شجاع باشی، باید قلندر باشی، باید ریسک کنی هر کس میخواهد پروفسور شود باید توانایی این را داشته باشد که مقاله ای بنویسد ، کتابی بنویسد، سخنرانی بکند، و آنجا افشا بکند، تبعیض ها ، تضادها، تعارض ها، کمبودها، کاستی ها، تنش ها، کشمکش ها را. پروفسورفقط کسی نیست که برای دل خودش نشسته در مورد ماقبل تاریخ یا در باره دوره هایی خاص پژوهش میکند، و در واقع آهسته برو آهسته بیا که گربه شاخت نزند، نه او پروفسور نیست به تعبیر دریداپروفسور کسی است که میآید در حوزه عمومی برای همگان از طریق رسانه سخن میگوید و یک صدای همگانی است ، صدای زنان ، صدای کودکان، صدای تبعیض ها، تعارض ها، کشمکش ها، نا برابری ها، صدای فقر، صدای سرکوب، صدای ستم و همه صداهای دیگری که امکان ابراز آن توسط فرودستان وجود ندارد. پروفسور شدن فقط این نیست که مقاله بنویسی ، ارتقاء بگیری، این صنعت ارتقا نامه هایی که ما را با حکم کارگزینی یا دانشیار و یا استاد میکند، این ها فقط برای کارگزینی خوب است ، و برای ارتقا و افزایش حقوق ، چنین فردی پروفسور نیست چون چیزی را پرافس نمی کند، کسی که دارد خیلی مواظبت میکند که چیزی ننویسد و چیزی نگوید که احیانا زیر سئوال برود که به او برچسب بزنند و او را نقد کنند یا احیانا به لحاظ سیاسی مسئله دارش کنند، او هر چیزی هست به جز پروفسور، به تعبیر دریدا. چون پروفسور در آکادمیای جدید یعنی کسی که سازوکارهای سرکوب را افشا میکند، سازو کارهای تبعیض و نابرابری را افشا میکند تنش ها و تعارض ها را بر ملا میکند از حقیقت سخن میگوید ، حقیقت را در گوش قدرت بیان میکند ، او کسی است که از خودش ، از زندگی اش، از احساساتش و از عاطفه اش سخن میگوید.
رسانه و چرخش بلاغی در علم
برای همین هم هست که از سال های 1990 به بعد ما علاوه بر بحث متد از رتوریک و چرخش بلاغی و بیانی در علم صحبت میکنیم، شما بروید و ببینید ژیژک چگونه صحبت میکند، و یا دریدا چگونه صحبت میکند، چگونه مینویسد، دیگر مسئله این نیست که این علم است، شعر نگوییم و ضرب المثل به کار نگیریم، این علم است باید مواظب باشیم که عاطفی و احساسی نباشد، در صورتی که آن کسی که احساس ندارد، شور ندارد و هیجان ندارد، حرفی هم برای گفتن ندارد، چون فقط مهم این نیست که چه میگوییم بلکه چگونه میگوییم هم مهم است. این رسانه است که امروزه دارد رتوریک را به عنوان مولفه علم میکند، چیزی که در گذشته نبوده است، در گذشته یعنی 150 یا 200 سال پیش که علم انسانی اجتماعی شروع شد در واقع با تفکیک خودش از ادبیات ، الهیات و سبک های بیانی گذشته نشر آکادمیک سرد، بی جان، بی روح، بی طرف و فارغ از ارزش را ایجاد کرد، به همین دلیل الان ما رتوریکال ترن داریم، همانطور که مدیاتیک ترن داریم، حالا کسی که میخواهد پروفسور باشد و آکادمیک باشد، پروفسور شدنش به این نیست که چند تا مقاله بنویسد ، یا چند تا کتاب ترجمه یا تالیف کند، که متاسفانه در ایران با ترجمه هم ارتقا میدهند خیلی خنده دار است کتابهای درسی را هم ارتقا میدهند ، هیچ کجای دنیا این کار را نمیکنند، کتاب های آموزشی هم ارتقامی دهند ، این یعنی چه؟ یعنی این که پروفسور لازم نیست پروفسور باشد آنجا یک پوزیشن اداری است یک پرونده جور کند یک لابی هم داشته باشد و کسی که در باندهای قدرت باشد رشد میکند ، بدون چون و چرا استاد میشود و اگر در باند قدرت نباشد ، در ساختارهایی که فساد اداری و فساد دانشگاهی هم وجود داشته باشد به زمینش میزنند تاثیر رسانه در این زمینه آن است که ما را وادار میکند خودمان آکادمی ها را افشا کنیم ، خودمان را نقد کنیم. رسانهای شدن کمک میکند ما به آن چیزی که بارت در کتاب خود از آموزش عالی به عنوان 'یک حرفه انتقادی' صحبت میکند دست یابیم. اصلا آموزش عالی چیست ؟ در همه رشته ها ، نقد خود، نقد دانش و نقد جامعه، کارآموزش عالی این است، و این کار را بارت زمانی مینویسد و تئوری اش را میدهد که تحت تاثیر رسانهای شدن است. حالا جامعه دارد رسالتی را بردوش آموزش عالی و دانشگاه میگذارد که 200 یا 150 سال پیش نمی گذاشت، بویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی ، بنابر این مهمترین کاری که رسانه دارد انجام میدهد که شامل کشور ما هم میشود- این است که رسانه دارد کمک میکند یا ما را تحت فشار قرار میدهد تا شفافیت و پاسخ گویی داشته باشیم، ما محکوم شده ایم به این که امروزه به رسالت خودمان پاسخ دهیم ، آن هایی که میخواهند پاسخ ندهند حذف میشوند، این یک امر خیلی واضح و روشنی است، سایت هایی مثل فرهنگ امروز فقط منعکس نمی کنند بلکه صدای دانشگاه را فیلتر هم میکنند ، کنترل هم میکنند ، نظارت هم میکنند، یعنی یک عده ای را حذف میکنند، چه کسانی را؟ آن هایی که آمده اند که ارتقا بگیرند، آن هایی که فقط یاد گرفته اند که مقاله بنویسند ، کتاب بنویسند ، استاد شوند ، دانشیار شوند،استادیار شوند و حکم کارگزینی را بگیرند، بدون این که چیزی را پروفس بکنند، بدون این که ریسک کنند ، آن هایی که دارند خیلی احتیاط میکنند ، آهسته بروند آهسته بیایند که گربه شاخشان نزند، همان ها را رسانه ها درواقع حذف میکنند. البته رسانه ها در عین حال حکم سراسر بینی را هم دارند ، ما را پشت شیشه هم قرار میدهند، حالا فقط همکاران دانشگاهی مان نیستند که در مورد ما حرف میزنند، روزنامه نگاران هم طرف ما هستند و بعد همین روزنامه نگاران ، واسطه ای هستند که مردم و سیاستمداران را هم درگیر میکنند ، یک جاهایی ممکن است که بلایی به سرمان بیاورند و میآورند با انعکاس گسترده این مقاله ها، کتاب ها ، صحبت ها و بعد شما میبینید که یک سیستمی ایجاد شده است که اگر آن سیستم دموکراتیک نباشد، صداهایی که دگر اندیشانه است توسط همین رسانه ها به محکمه کشیده میشوند و باید هزینه هایش را هم به طور مضاعف پرداخت کنند. البته خود این رسانه ها هم باز باید هزینه پرداخت کنند، خود این رسانه ها هم درعلوم اجتماعی حذف میشوند و هزینه پرداخت میکنند.