نقش رسانه در فرآیند دموکراتیزاسیون تاحد زیادی دست کم گرفته شده است و این مسئله عمدتا معلول پراکندگی وسیع در ادبیات علوم سیاسی و ارتباطات بوده است. بااینحال دشوار بتوان نوعی رابطه مستقیم علت و معلولی میان رسانه و دموکراتیزاسیون را شناسایی کرد، زیرا داده های تجربی موجود اغلب حالت تمثیلی دارند و بنابراین به راحتی نمی توان آنها را در معرض آزمون های تجربی سفت و سخت گذاشت. محققان، چه در حوزه رسانه و چه در حوزه دموکراتیزاسیون، رسانه های جمعی را یکی از محوری ترین نهادهای دموکراتیکی قلمداد میکنند که در بهبود کیفیت نظام های انتخاباتی، احزاب سیاسی، پارلمان، نظام های قضایی و سایر زیر مجموعههای دولتی، و همچنین جامعه مدنی و محافظت از عملکرد دموکراتیک آنها نقشی حیاتی برعهده دارند.
با وجود قوانین و برنامههای متعدد توسعه دموکراسی مشتمل بر پروژههای متمرکز بر فرهنگ عامه و رسانه در کشورهای درحال توسعه، گزارش جدید دانشگاه هاروارد حاوی نکتههای جذابی است. مقاله 'رسانه و دموکراتیزاسیون: آنچه درباره نقش رسانه در گذار به دموکراسی می دانیم' با نگاهی به مناطق اروپای مرکزی و شرقی، آمریکای لاتین و خاورمیانه، تلاشی میکند تا نقش رسانه را در شکل دادن به دموکراسی و ایجاد تحولات نهادی بررسی کند.
چالش تبدیل رسانه ها به نهادهای دموکراتیک
تبدیل رسانه به یک نهاد کاملا دموکراتیک، امر چالش برانگیزی است، زیرا (الف) رابطه میان دولت و رسانه رابطه ای بسیار مبهم است (ب) نهادهای رسانهای اصلاح شده نیز همچنان عناصری از منطق پیشین را حفظ خواهند کرد و (ج) روزنامه نگاران فعال در سازمان رسانه ای تحول یافته همچنان پیرو همان ارزش هایی خواهند بود که ریشه در نحوه زندگی حرفه ای تحت رژیم ارزشی سابق دارد. تحول مورد نظر اغلب مستلزم آزادسازی رسانه است بهگونه ای که یک محیط رسانه ای ایدئال دربردارنده دو بخش رسانه ای است: یک بخش رسانه ای تحت هدایت بازار و یک بخش غیربازاری.
چالشی که در برابر دموکراتیزاسیون قانونگذارانه وجود دارد این است که تصور می شود دموکراسی های نوظهور اشکال بی سابقه ای از نظام های رسانه ای تولید میکنند که تفاوت بارزی با نظام های مشابه در دموکراسی های جاافتاده تر دارند، و اینکه روزنامه نگاری حرفه ای ریشه در سنت های فرهنگی وسیع تر یک کشور خاص دارد و بازتابی از نیازها و انتظارات مخاطبان خود محسوب می شود. این مسأله شکاف های وسیع تر - و متعددتری - میان روزنامه نگاری 'ایدئال' و واقعیت روزنامه نگاری، درمقایسه با کشورهای توسعه یافته، ایجاد کرده است. کاترین ولتمار اشاره میکند که 'بنظر می رسد که در بسیاری از دموکراسی ها، رسانه غالبا فاقد کیفیاتی است که آن را برای ایفای نقشی کلیدی در بهبود پاسخگویی و سیاست غیرتبعیض آمیز آماده می کند. این رسانه ها غالبا در معرض این انتقاد قرار دارند که بیش از حد به صاحبان قدرت سیاسی نزدیک می مانند بطوری که نمی توانند درمقام ناظرانی موثر ظاهر شوند؛ گزارشگری سیاسی آنقدر به نظرات و عقاید شخصی آلوده است که نمی تواند زمینه ساز نوعی دروازه بانی خبری متوازن باشد؛ این درحالی است که فشارهای تجاری و تبلیغاتی در حوزه پوشش خبری همواره بر تأکید بیش از حد بر مسائل نمایشی و عوامانه متمرکز است که تبعا به قیمت از دست رفتن هرگونه توجه جدی و مستمر به امور بین المللی و مسائل پیچیده مربوط به سیاست گذاری و معیارهای آن است'.
چه هنگام رسانه بیشترین تأثیرگذاری را دارد
در دوران پیش از گذار، رسانه نقش شاهد را بازی میکرد و همچنین نقش مشروعیت بخشی برای تغییرات جاری پیش از آنکه رژیم حاکم کنترل خود بر قدرت را از دست بدهد. همچنین این قدرت را داشت که فشار مستقیم وارد کند و نقش یک 'جرقه' واقعی در فرآیند دموکراتیزاسیون را بازی کند. اما در بطن دوران گذار، رسانه می توانست رئوس مباحث و مجادلات سیاسی را تعیین کند، تفسیرهای متفاوت و جایگزینی از وقایع جاری ارائه دهد، و در نقش حامی احزاب سیاسی نوظهور ظاهر شود. درحالی که تحقیقات قبلی نشان می دهند که رسانه خصوصا در مراحل اولیه دموکراتیزاسیون می تواند بیشترین نقش حمایتی را داشته باشد، اما در عمل شاهد آنیم که عملکرد رسانه ها در برابر کنترل سیاسی آسیب پذیر است: حقیقتی که خود را در گزارش نویسی های عمیقا جهت یافته و سیاسی در حین مراحل گذار نشان می دهد. رسانه می تواند در مراحل اولیه دموکراتیزاسیون بسیار تأثیرگذار باشد که این مسئله به تاثیر بالقوه آن بر تصمیمات و جهت گیری های سیاسی برمیگردد.
رسانه بیشترین نقش حمایتی خود از دموکراسی را در برخی بزنگاههای سیاسی خاص ایفا میکند، یعنی هنگامی که خود رسانهها از دل فرایند کنترل سیاسی ظاهر میشوند، عمیقا با فرآیند دموکراتیزاسیون یکی انگاشته میشوند و علاوه بر اینها از عطش عمومی وافری که به اخبار و تحولات سیاسی وجود دارد بهره مند میشوند. بدیهی است که در 'مراحل' اولیه سهم رسانه ها به ناچار محدودتر خواهد بود، اما هرچقدر که رسانه ها بتوانند برداشتهای بدیل و جایگزینی از واقعیت اجتماعی و سیاسی عرضه کنند یا بتوانند مردم را به حس مشارکت یک عرصه عمومی مشترک بکشانند، میتوان آنها را زمینه ساز دموکراتیزاسیون نیز قلمداد کرد. هرچه فرآیند گذار به مرحله ادغام نزدیک میشود، سهم و دخالت رسانه هم بیشتر حالت دوپهلو به خود میگیرد. در زمانه ای که رسانه ها ازیکسو از کمک های مالی دولتی محروم شده اند و از سوی دیگر با افکار عمومی طرفند که اشتهای خبری اش را نوعی کلبی مسلکی روزافزون کور کرده است، تبعا بیشتر از گذشته هم طعمه فشارهای مرتبط با مسأله بقای مالی خواهند بود.
رسانه و تحول نهادی در اروپای مرکزی و شرقی: 'درسهایی برای فراگرفتن؟'
یکی از عمده ترین دلایلی که ما را واداشته تا در بررسی نقش رسانه در فرآیند دموکراتیزاسیون بر کشورهای منطقه اروپای شرقی و مرکزی تمرکز کنیم، این واقعیت است که منطقه موردنظر، تاحد زیادی، نمایانگر نمونه ای از دموکراتیزاسیون کم وبیش 'کامل شده' است. ازآنجا که بسیاری از کشورهای این منطقه نه تنها از اقتدارگرائی به سمت دموکراسی حرکت کرده اند بلکه دراین کار موفق هم شده اند (مثلا با عضویت در اتحادیه اروپا)، تبعا با نگاهی به آنها خواهیم توانست آغاز، میانه و پایان فرآیند گذار را مشاهده کنیم.
تجاری سازی پرشتاب رسانه ها پس از دهه 1990 یکی از عمده ترین دلایلی است که به کرات در توجیه چرایی عملکرد دموکراتیک ضعیف رسانه ها در کشورهای منطقه مرکزی و شرقی اروپا ذکر شده است خصوصا در کشورهایی که خصوصی سازی بخش رسانه های خبری در همان مراحل اولیه اتفاق افتاده است؛ البته این خصوصی سازی در سطح وسیعتر تنها در مراحلی بعدی اتفاق میافتد: هنگامی که پایان دوران سانسور، انحلال سلطه مستقیم سیاسی، و تکثر گسترده و سراسری بخشهای رسانه ای روی هم رفته شرایط لازم را برای رسانه ها درجهت کمک موثر به فرآیند دموکراتیزاسیون و خلق یک عرصه عمومی دموکراتیک فراهم کرده باشد؛ طبیعی است که درچنین شرایطی، فرآیند همزمان جایگزین شدن کنترل ایدئولوژیک با قواعد برخاسته از منطق بازار، به سرعت، هدف خدمت به منافع عمومی را به هدفی ثانویه نسبت به جستجوی سود بدل میکند. با اینحال، همه صاحبنظران هم با این دید منفی به فرآیند تحول نقشهای دموکراتیک رسانه ای در این منطقه موافق نیستند.
گروس یکی از عمده ترین دستاوردهای رسانه را 'خلق نوعی جو رقابتی عمومی میان طیف وسیعی از رقبا بر سر دستیابی به قدرت اقتصادی و سیاسی یا تفوق فرهنگی' میداند. از نظر او، تأثیر مثبت دیگر رسانه، نقش اطلاع رسانی آن بوده است، زیرا 'رسانه طیف وسیعی از مسائل تازه، احزاب و رهبران جدید یا بالقوه، و ایده ها و امکانهای تازه را نیز پیش کشیده و همچنین در ایجاد گروههای غیردولتی جدید، یا اصطلاحا همان جامعه مدنی نیز نقش خود را ایفا کرده است'. میتوان گفت که موضع گروس از این دیدگاه حمایت میکند که کار رسانه، تسهیل، و نه انگیزش مستقیم تأسیس نهادهای دموکراتیک است: به این ترتیب، مهمترین سهم رسانه های اروپای شرقی در مراحل آغازین دموکراتیزاسیون در فاصله سالها 1989 تا 2000 این بوده که از یکسو به عنوان نمونه هایی از/یا مجراهایی برای ارائه گزینه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جدید عمل کرده و از سوی دیگر درمقام تسهیلگر و زمینه سازی برای رقابتهای سیاسی، بازاری و فرهنگی ایفای نقش کرده است.
وابستگی رسانه به سایر نهادهای دموکراتیک
مارتا دیژوک به نقل از موریس و وایسبورد مینویسد 'بهنظر میرسد که اجماعی عمومی درباب این واقعیت شکل گرفته است که 'بهشکلی متناقض نما، قابلیت رسانه در به دوش گرفتن مسوولیت پذیری رسانه ای ازقضا تابعی است از اینکه نهادهای سیاسی تاچه حد ساختارها و رویه های دموکراتیک را اخذ کرده باشند''. مطالعه موردی استکا (2013) با نگاهی به دستاوردهای روزنامه نگاری تحقیقی در جمهوری چک، به این نتیجه میرسد که موفقیت آمیز و نتیجه بخش بودن جنگ علیه فساد مستلزم تلاش مشترک مجموعه ای از نهادهای مسوول، و ازجمله جامعه مدنی، دادگاهها، و مسئولین اجرائی است، و بدیهی است و فشار رسانه ای صرف هرگز برای پاسخگوسازی و حمایت از تحولات سیستماتیک کافی نخواهد بود.
نقش رسانه در امریکای لاتین
نویسنده دیگری با اتکا به برخی نمونه های تجربی از رسوایی های عمومی در کشورهای مختلف این قاره منجمله برزیل، پرو یا آرژانتین مدعی میشود که 'پاسخگویی بیشتر از آنکه به تلاش انفرادی یک سازمان وابسته باشد، در گرو آمیزه ای از تلاشهای شبکه ای از نهادهاست'. بااینحال، حتی در این شرایط نیز نقش مطبوعات در افشای مسائلی که دولت تمایل به اختفایشان دارد و احیانا به فساد مقامات رسمی مربوط میشود، انکارناپذیر است. در نمونه های مورد مطالعه این محقق، 'بی تردید مطبوعات ازطریق اطلاع رسانی عمومی و اقدامات معطوف به 'روی آب ریختن ته ها''، به افزایش پاسخگویی کمک کرده است.
آنطور که شیلا کورونل میگوید، آمریکای لاتین نمایانگر'شاید آموزنده ترین نمونه' در زمینه نقش نظارتی رسانه ها باشد، زیرا 'این مسئله درسطحی گسترده به رسمیت شناخته شده است که گزارش دهی تحقیقی مبسوط درباب موضوعاتی چون فساد، نقض حقوق بشر و دیگر اشکال بزهکاری نقش موثری در کمک به ایجاد نوعی فرهنگ پاسخگویی در حکومت و تقویت دموکراسیهای نوپای این قاره داشته است'. رسانه ها نقشی محوری در افشای سوء استفاده ها و تحت نظارت درآوردن حکومتها دارند؛ البته نه صرفا با ضربه زدن به سرمایه های سیاسی و رسواکردن مقامات رسمی، که در ادامه با بابکردن 'رویه هایی در دادگاه ها و آژانس های نظارتی که نهایتا به وضع ممنوعیت ها و تحریم های قانونی بیانجامد'.
بااینحال، آرژانتین وضعیت کمتر خوشبینانه این ژانر را به نمایش میگذارد و شاهد آن بوده ایم که 'پس از دو دهه که مطبوعات نظارتی بخشی از جریان اصلی بودهاند، اما بعد از سال 2005 قدرت و نفوذ خود را ازدست داده اند'، تحولاتی که در نتیجه بحران اقتصادی و همچنین تحول در فرهنگ سازمانی رسانه های جدید به سوی منافع گروهی و انحصاری حرکت کرده است. این روند نابودی و تضعیف روزنامه نگاری تحقیقی در بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی هم دیده میشود، خصوصا با فرارسیدن بحران اقتصادی سالهای 2007 و 2008 که سازمانهای رسانه ای خبری را تحت فشار بی سابقه ای گذاشت و غالبا به تغییر ماهیت دپارتمانهای تحقیقی انجامید. این تحولات شکنندگی رسانه های خبری را به عنوان نهادهایی که عملکردشان عمیقا به شرایط اقتصادی بیرونی وابسته است آشکار ساخت و بیش از پیش نشان داد که لازم است نقش روزنامه نگاری در تغذیه فرآیند دموکراتیزاسیون مورد بازبینی قرار بگیرد، خصوصا که امروزه اوج گیری فرآیندهای تجاری سازی و برجسته سازی محتوا درنتیجه رشد بازارهای رسانه ای در کشورهای تازه دموکراتیک شده، دستکم تا حدودی نقش و کارکرد دموکراتیک رسانه های آزاد را تحت الشعاع قرار داده است.
با مرور ادبیات مربوطه می توان به شکل موجهی ادعا کرد که سهم رسانه در فرآیند دموکراتیزاسیون دقیقا در هنگامه تغییر رژیم سیاسی است که به بیشترین حد و قوت خود میرسد - که البته دوران بسیج عمومی علیه رژیم کهنه را نیز دربر میگیرد. در مراحل پایانی الحاق دموکراتیک است که رسانه اغلب تحت فشارهای بازار و همچنین موانع سیاسی (درحال ظهور) زمینگیر میشود.
رسانه های جمعی و تحولات نگرشی و رفتاری در فرآیند دموکراتیزاسیون
ادبیات دموکراتیزاسیون بر شالوده های نهادی استوار شده است؛ بااینحال، دموکراتیزاسیون کامل محقق نمیشود مگر شهروندان با ارزشها، نگرشها، رفتارها و هنجارهای فرهنگ دموکراتیک اجتماعی شوند. بنابراین تصور اینکه رسانه های جمعی نقش مهمی در اجتماعی شدن سیاسی شهروندان کشورهای درحال دموکراتیزاسیون دارند، تصور نامعقولی نخواهد بود. دلایل مختلفی برای چنین تصور و انتظاری وجود دارد. اول اینکه مادامی که ناآرامی و دوره های گذار وجود دارد، احتمال بیشتری وجود دارد که شهروندان برای کسب اطمینان و اطلاع به رسانه رجوع کنند. و البته به همینترتیب، درمقایسه با یک دوره زمانی 'عادی' در یک جامعه پایدار، به میزان بیشتری هم در معرض تأثیرات رسانهای هستند. دو علت دیگر هم برای چنین انتظاری از سوی دیگران طرح شده است: (الف) اینکه دموکراتیزاسیون یک محیط شدیدا سیاسی است و بنابراین (ب) میزان بسیار بالائی از عدم قطعیت و ابهام درخصوص این دوره وجود دارد. همچنین نظریه وابستگی رسانه ای ما را به این نتیجه می رساند که این کاربست شدت یافته رسانه (و درنتیجه تأثیرات آن)، بهمحض اینکه کشورها به درجه معلومی از ثبات سیاسی و آمادگی برای نظریه های رسانه ای برآمده از - و طراحی شده برای - جوامع دموکراتیک مدرن و باثبات برسند، محو خواهد شد.
نظر به وجود برخی ملزومات دموکراسی از قبیل عادتها، باورها، نگرشها و ارزشهای خاص نیز رسانه میتواند نقش برجسته ای در کشورهای درحال دموکراتیک شدن داشته باشد؛ درواقع نقش رسانه میتواند درخصوص توسعه یک جامعه مدنی دموکراتیک و توسعه سیاسی فردی راههای خلاقانه ای ایجاد کند. مسئولیتهای ملازم با شهروندی دموکراتیک، با اینکه عموما در کشورهای باثبات از حساسیت کمتری برخوردارند، اما در بطن فرآیند آشوبناک دموکراتیزاسیون که در آن فرآیند اجتماعی شدن گسسته یا محدود میشود و کلیه نهادهای سیاست، اقتصاد و جامعه در یک وضع سیال به سر میبرند، ازقضا اهمیت و شدت بیشتری پیدا میکند. رسانهها از این قدرت برخوردارند که در ارزشها، نگرشها و رفتارهای ملازم با شهروندی دموکراتیک را متحول کنند. بنابراین رسانهها میتوانند 'با آموزش شیوه جدیدی از مشارکت در سیاست و حیات اجتماعی اقتصادی و برانگیختن آرمانها فردی و ملی جدید، نقشی راه گشا در اجتماعی شدن مجدد و مدرن سازی ایفا کنند'.
مطالعه رسانه های جمعی در کشورهای درحال دموکراتیک شدن مسأله ای است که اساسا با مطالعه رسانه های جمعی در کشورهای دموکراتیک متفاوت و از کیفیت متفاوتی برخوردارست. فرض وجود یک رابطه ساده و ایجابی میان تغییرات در کم و کیف منابع اطلاعاتی و تقویت آزادی بیان از یکسو و دموکراتیزاسیون موفق از سوی دیگر میتواند فرضی گمراه کننده باشد. با تقویت این فرض، تأثیر تحولات بر چشم انداز رسانه ای محلی در دوران گذار را به ندرت فهم خواهیم کرد، خصوصا که این دوره ای است که در آن اطلاعات را میتوان از منابع بسیار متفاوتی از قبیل اینترنت و شبکه های اجتماعی بسط یافته نیز دریافت کرد.
رسانه در روآندای پس از نسل کشی
بررسی یک برنامه رادیوئی با هدف حمایت از تفکر و کنش جمعی مستقل در فرآیندهای حل مسأله در روآندای پس از نسلکشی. پس از انجام آزمایشهای میدانی از پخش برنامه برای مجموعه ای از اجتماعات منتخب بطور تصادفی و ظرف یک دوره یک ساله، داده های گردآوری شده توسط مولفان حاکی از آن است که نه تنها پخش برنامه ها در شکلدادن به باورها و نگرشهای شنوندگان موثر نبوده بلکه همین شنوندگان ازقضا نسبت به جهت دهی ها و فراخوان تبعیت از سوی مقامات مقاوم بوده اند و حتی شواهدی از اقدام مستقلانه را نشان می دهند. گذشته از خصلت ترکیبی یافته های این پژوهش، عمق و وسعت جمع آوری داده در چنین پروژه ای را به زحمت بتوان تعمیم داد.
رسانه در جهان عرب
آزادسازیهای سیاسی بیشتر و بزرگ تر، توسعه برنامه های خصوصی سازی ملی، و پراکندگی تکنولوژی های ارتباطی جدید، روی هم رفته در مباحث مربوط به دموکراتیزاسیون عربی، نقشی کلیدی را به رسانه بخشیده است. تحولات مذکور علاوه بر بسیاری نتایج، زمینه ساز حذف کنترل دولتی بر فرآیند پخش، ایجاد شرکت های رادیوئی و تلویزیونی مستقل تر و حذف برخی وزارت خانه های ارتباطات و اطلاعات شده است. ظهور یک بازار رسانه ای فراملیتی شدیدا با شکل گیری نوعی حرفه ای گری رسانه ای چندملیتی همراه بوده است، و در همین حال، رقابت فزآینده شرکت های پخش کننده عرب را واداشته است تا به برنامه هایشان تنوع ببخشند. پژوهش در حوزه مخاطبان رسانه های عربی هنوز در آغاز راه است و فعلا شواهد ما کمتر از آن است که بتوانیم فرض تأثیرات توده ای رسانه بر افکار و رفتارهای سیاسی عرب را تأیید کنیم.
منبع:
https://reinventingtherules.com/2013/11/01/the-role-of-mass-media-in-transitions-to-democracy/