مناسبات فرهنگ و رسانه-فصل دوم/2
با توجه به نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی، تمام اجزاء و مولفه های شکل دهنده زندگی فردی و جمعی ایران امروز از جمله رسانه ها، دارای ویژگی ها و تاثیرات و نقش های ویژه ای هستند. من تلاش میکنم در اینجا از این زاویه تعاملات و مناسبات میان رسانه و فرهنگ در ایران امروز را توضیح دهم. این نکته را باید یادآوری کنم که مباحثی که ارائه خواهم کرد احتمالا از لحاظ تقدم و تاخر منطقی باید جابجا شوند اما در مجموع تلاش میکنم این مناسبات را به نحو مستقل و منسجم بیان کنم.
اشاره: فرهنگ و رسانه عنوان مجموعه گفتارهایی است از دکتر نعمتالله فاضلی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که پیش از این فصل اول آن طی چهار بخش زیر از نظرتان گذشت:
1- انقلاب رسانهای در فرهنگ
2- زندگی در جهان رسانه
3- تلویزیون چگونه برداشت ما از زمان را تغییر میدهد؟
4- روش های تحلیل تاثیر رسانهها بر فرهنگ
در بخش اول از فصل دوم این مجموعه گفتارها 'نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی' مورد بحث و بررسی قرار گرفت .موضوع بخش دوم' ایرانی شدن فرهنگ رسانه' است که در ادامه با هم میخوانیم و میشنویم.
***
[ زمان: 30:07 - حجم: 10MB ]
قدرت رسانه، مطلق یا نسبی؟
اولین نکته ای که در زمینه فرهنگ و رسانه در ایران امروز باید در نظر داشت، توجه به این نکته است که رسانه را از چه دیدگاهی تحلیل کنیم؟ آیا پیش فرض نظری ما این است که رسانه ها میتوانند به عنوان نوعی فناوری اطلاعاتی به هر شیوه ای که بخواهند جامعه انسانی را شکل داده و تغییر دهند؛ آیا از رویکرد جبر فناورانه پیروی میکنیم یا خیر؟
به اعتقاد من تاثیرات رسانه ها و همچنین سایر فناوری ها بر فرهنگ همواره مشروط و نسبی است. به این معنی که نوع و تاثیرات رسانه در هر جامعه ای بستگی به کیفیت فرهنگ وجامعه و چگونگی آن گروه مخاطب رسانه ها دارد. برای مثال جامعه ای که دارای سواد خواندن و نوشتن نیست، در مقابل جامعه ای که از سواد خواندن و نوشتن برخوردار است. جامعهای که درآن سواد رسانه ای رشد پیدا کرده، در مقابل جامعه ای که در آن سواد رسانه ای بسیار عقب مانده یا کم گسترش یافته است. جامعه ای که از ریشه های تاریخی و تمدنی بزرگ تری برخوردار است، در مقابل یک جامعهای جوان که میراث فرهنگی نحیف تری دارد. جامعه ای که در در آن تنوع و تکثر فرهنگی به طور تاریخی شکل گرفته، در مقابل جامعه ای که از یک فرهنگ نسبی همگن تری برخوردار است. جامعه ای که درهای آن به سوی جهان بیرون باز است و مهاجرت در آن جامعه امری عمومی است، در مقابل جامعه ای که درهای آن به طور نسبی بسته تر است. جامعه ای که در آن تجربه های تاریخی انباشته به طور تصاعدی رو به افزایش است در مقابل جامعه ای که آرام تر و محدود تر است و تجربه های تاریخی آن فقیرتر است؛ در هر یک از این جوامع رسانه ها از نظر نوع و میزان تاثیرگذاری و چگونگی فعالیت و کارکردهایشان نقش های متفاوتی را ایفا میکنند.
به اعتقاد من، ما جامعه امروز ایران را از نظر نوع رابطه و تاثیراتی که از رسانه ها میپذیرد یا بر رسانه میگذارد، با جامعه نیم قرن پیش و یک قرن پیش نباید یکسان و هم تراز بدانیم. از این رو وقتی که از روابط فرهنگ و رسانه در جامعه ایران صحبت میکنیم، باید همواره این پرسش را هم مطرح کنیم که کدام ایران؟ ایران یک قرن پیش، نیم قرن پیش، دو دهه پیش، ایران امروز یا ایران آینده؟
با توجه به مجموعه تحولاتی که در زمینه رشد تجربه مدرنیته ایرانی رخ داده است، باید از این زاویه به پیادمدها و تاثیرات رسانه بر جامعه ایران اشاره کنیم جامعه ایران امروز، جامعه ای است که حدود 85 درصد جمعیت لازم التعلیم آن باسوادند؛ جامعه ای که نرخ آموزش عالی در آن هم تراز نرخ آموزش عالی در جوامع توسعه یافته است؛ جامعه ای که افق انتظارات، یا به تعبیر آرجون آپادورای ظرفیت آرزومندی در این جامعه بسیار رشد یافته است. جامعه ای که در آن تجربه های معطوف به دموکراتیک شدن، تجربه های سیاسی مربوط به دگرگونی های نظام سیاسی و تجربه تعامل گسترده آن با جهان خارج و بسیاری از تجربه های دیگر در آن شکل گرفته است. جامعه ایرانی به ویژه جامعه شهری ایران را دیگر نمی توان به عنوان یک جامعه ای در نظر گرفت که رسانه ها بتوانند به هر شکلی که میخواهند در آن ایفای نقش کنند. قدرت گزینش گری مردم برای انتخاب برنامه ها و کیفیت برنامه های رسانه ای، توان مردم برای تفسیر و خوانش برنامه های رسانه ای به ویژه توان جامعه شهری ایران، نسبت به هر زمان دیگری رشدیافته تر است. بنابراین، بستر اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران امروز در مواجهه با رسانه ها، انسان ایرانی را فعال تر، تاثیرگذارتر، گزینش گرتر و عامل تر ساخته است.
از این دیدگاه ما بیش از این که با جبر تکنولوژیک روبرو باشیم یا با وضعیتی که در آن یک رابطه یک سویه بین رسانه ها و فرهنگ ببینیم، باید از یک رابطه دوسویه سخن بگوییم. در این رابطه دو سویه، باید از ایرانی شدن رسانه ها به همان اندازه صحبت کنیم که از رسانه ای شدن فرهنگ ایرانی صحبت میکنیم. به بیان دیگر رابطه دو سویه فرهنگ و رسانه را میتوان با دو عبارت توضیح داد؛ 'رسانه ای شدن فرهنگ ایران' و 'ایرانی شدن فرهنگ رسانه ای'. البته به سادگی میتوان موضع منتقدانه یا مخالف با این دیدگاه داشت. چرا که اتخاذ چنین رویکردی به این نظریه امر ساده ای است و هر کسی می تواند آن را با برخی سئوالات مورد نقد قرار دهد ،سئوالاتی چون چه کسی گفته است در ایران امروز تغییر رخ داده است، چرا میگوییم خلاقیت، عاملیت و قدرت سوژگی انسان ایرانی بالاست؛ اگر بالاست چرا ما همچنان یک جامعه عقب مانده ایم؛ چرا معلق در میان سنت و مدرنیته گرفتار شده ایم؛ چرا همچنان تبعیض های جنسیتی، قومیتی، یا اشکال گوناگون تبعیض ها اجتماعی در جامعه ما رواج دارد؛ چرا ما همتراز بریتانیا، امریکا و ژاپن موقعیت های جهانی در حوزه های اقتصاد و سیاست نداریم و مقایسه های دیگری از این نوع.
من ضمن احترام به کسانی که با این دیدگاه انتقادی به جامعه امروز ایران نگاه میکنند و به هر حال معتقدند ما اندر خم یک کوچه ایم، معتقدم تمام این دیدگاه ها فاقد بنیان های تجربی و درکی مبتنی بر تحولات رخدادی واقعی در زندگی مردم ما است. این دیدگاه ها عموما کلیشه هایی هستند که در نیم قرن پیش و قبل از آن برای کشورهای در حال توسعه شکل گرفته اند و از آن زمان تاکنون در ادبیات و متون و دیدگاه های ما نشست یا رسوب کرده اند و ما اکنون به این دیدگاه ها عادت کرده ایم.
ایرانی شدن فرهنگ رسانه
انتقادی که به این دیدگاه ها وجود دارد این است که دگرگونی های ایران امروز تا نیم قرن پیش را نمی بینند. ادبیات و زبانی که برای توصیف ایران نیم قرن پیش شکل گرفته است، همچنان به بقای خود ادامه میدهد. بنابراین وقتی از ایرانی شدن رسانه صحبت میکنم به معنای این است که انسان ایرانی، خواست ها، علایق، آرزوها، انتظارات، رویاها، زبان و ضمیر خود را به رسانه انتقال داده است. برای درک این نکته نیازی نیست راه طولانی برویم. اگر برنامه های یک شبکه امریکایی یا فرانسوی را با یک شبکه ایرانی داخلی یا خارجی مقایسه کنیم، به سادگی میتوانیم تفاوت ها بین دو شبکه با فرهنگ های متفاوت را ببینیم. اینکه انسان ایرانی امروز میتواند به تولید برنامه هایی متناسب با زبان، آرزوها، خواست ها و عواطف و احساسات خودش بپردازد، همان ایرانی کردن رسانه است. این که رسانه های ایرانی به زبان فارسی هستند، درباره تاریخ و فرهنگ و موسیقی و هنرهای ایرانی هستند؛ برای پیشبرد آرزوها و رویاهای ایرانی ها تلاش میکنند، مطابق با ذائقه و سلیقه مخاطبان ایرانی برنامه میسازند. این که هر روز بر تعداد رسانه های ایرانی افزوده میشود، به معنای ایرانی شدن جهان رسانه است. ایرانی شدن جهان رسانه لایه های گوناگونی دارد. ساده ترین و سطحی ترین لایه آن گسترش ماهواره ها، شبکه ها، برنامه ها و کانال های تلویزیونی ، رادیویی ، مجازی و گسترش مطبوعات، کتاب ها و تمام اشکال ارتباطی جدید در حوزه رسانه ها به زبان فارسی و متناسب با ذائقه و علایق ایرانی است.
وقتی که شاهد گسترش نظام رمزگان ایرانی در رسانه هستیم، یعنی رسانه ایرانی شده است. اما لایه های پنهان تر و عمیق تری نیز در این زمینه وجود دارد. برای مثال، وقتی ما از این سخن میگوییم که سینمای ایران در جهان، در کنار سینمای امریکا و اروپا ، در آسیا از جایگاهی برخوردار است، به معنای آن است که رسانه سینما تحت تاثیر خلاقیت انسان ایرانی دگرگون شده است. یا وقتی که از روزنامه نگاری ایرانی، رمان نویسی ایرانی، موسیقی ایرانی، نقاشی ایرانی سخن میگوییم، تمام این ژانرهای ادبی به نوعی دارای قالبی رسانه ای هستند. موسیقی امروز یک موسیقی رسانه ای شده است. با رشد و گسترش موسیقی ایرانی، رسانه نیز ایرانی تر میشود. با رشد و گسترش نقاشی، گرافیک، طراحی و هنرهای دیگر ایرانی، رسانه ها نیز ایرانی تر میشوند، چرا که تمام این هنرها مواد و مصالح محتوای برنامه های رسانه ای هستند. هیچ یک از این برنامه ها در خلاء شکل نگرفته و در خلاء رشد نمی کنند. در جهان امروز، تمام هنرها محتوای رسانه ها را میسازند. از این رو پیشرفت هایی که در زمینه هنرهای ایرانی در موسیقی ، نقاشی، تئاتر، سینما، رمان، ادبیات، نمایشنامه نویسی یا در حوزه علوم انسانی، علوم اجتماعی و فلسفه رخ میدهد، تمام پیشرفت هایی که در زمینه باستان شناسی و تاریخ نگاری رخ داده است، به نوعی همه این دانش ها و آگاهی ها، مواد و مصالح رسانه ها را تشکیل میدهند. جامعه شناسان، مورخان، باستان شناسان، نقاشان، فیلم سازان، آهنگ سازان، خوانندگان و غیره در رسانه ها با مخاطبان خود سخن میگویند. بنابراین وقتی از ایرانی شدن رسانه صحبت میکنیم، باید به تحولاتی که در حوزه هنرها، ادبیات، علوم ،فلسفه و به طور کلی در عرصه آفرینش فرهنگی و هنری رخ میدهد، توجه کنیم. تمام آن پیشرفت ها به نوعی درون مایه رسانه ها را تحت تاثیر خود قرار میدهد و رسانه را هر روز بیش از گذشته ایرانی میکنند.
نفوذ رسانه های غرب نیز در پرتو تحولات علمی، هنری و ادبی رخ داده است. غرب تنها به یمن پیشرفت های تکنولوژیک یا فناورانه رسانه ها نیست که توانسته است رسانه جهانی را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه پیشرفت ها در حوزه علوم، دانش ها، هنرها، ادبیات و به طور کلی حوزه آفرینش فرهنگی است که توانسته است قدرت رسانه ای امریکا، فرانسه یا بریتانیا را در جهان افزایش دهد. به اعتقاد من با توجه به پویایی ها و دگرگونی های گسترده ای که در ایران معاصر رخ داده و قدرت خلاقیت و آفرینش رشد یافته است، به همان نسبت و به طور همزمان فناوری های رسانه ای و ارتباطی نیز در حال گسترش و شکوفایی در ایران بوده اند، ما در حال حاضر در نقطه ای از زمان قرار گرفته ایم که شاهد ایرانی تر شدن رسانه و رسانه ای تر شدن، فرهنگ و هنر ایرانی هستیم.
بنابراین، برای فهم مناسبات بین رسانه و فرهنگ در ایران امروز، باید از یک سو به تجزیه و تحلیل تحولات گسترده ای که در حوزه علوم انسانی رخ داده است، و از سوی دیگر به تحولاتی که در عرصه های دیگر تولید اندیشه و آگاهی بوجود آمده، بپردازیم تا بتوانیم به یک قضاوت روشن تر درباره جایگاه و نقش ایران و ایرانی و فرهنگ ایرانی در رسانه ها برسیم. گاهی یک تلقی نادرست از نحوه تعامل رسانه و فرهنگ، ما را به برداشت نادرست از مفهوم رسانه میکشاند. آن تلقی این است که تاثیر مردم بر رسانه را تنها در مطالعه نقش مخاطبان هنگام مصرف رسانه ای محدود میکند، در حالی که در یک چشم انداز کلی تر تاثیر مردم بر رسانه را بیش و پیش از آن که بخواهیم از راه مطالعه فرآیند مصرف رسانه ای تجزیه و تحلیل کنیم، باید جایگاه و نقش مردم در فرآیند تولید رسانه ای را درک و تحلیل کنیم. هنرها، ادبیات، فلسفه ها و علوم از یک دیدگاه جامعه شناسانه بیش از آن که توسط نخبگان و نوابغ تولید شود، توسط گروه های اجتماعی و مردم در زندگی روزمره شان تولید میشود.
لوسین گلدمن، نظریه پرداز مارکسیست شهیر در نظریه ساختارگرایی تکوینی اش، به این واقعیت اشاره میکند که ارزش ها، باورها و معانی تولید شده در آثار ادبی و رمان ها ابتدا در زندگی روزمره مردم عادی و بین گروه های اجتماعی خلق میشود. رمان نویس تنها نقشی که ایفا میکند، عبارت است از انتقال آن ارزش ها، باورها و نگرش ها از درون گروه های اجتماعی به جهان آفرینش های هنری و ادبی. در اصل آگاهی ها توسط مردم در زندگی روزمره شان تولید میشود، آن گاه رمان نویس به عنوان کسی که حداکثر آگاهی ممکن را دارد، میتواند این آگاهی را احصاء، شناسایی، اخذ و سپس آن ها را به صورت آفرینش هنری و یک امر زیبایی شناسانه به جهان متن ادبی انتقال دهد. اگر از این زاویه نگاه کنیم، فلسفه ها و دیگر دانش ها نیز بر اساس تحولات و تجربه های زندگی مردم تولید میشوند. پیتر برکر و لوکمان در کتاب ساخت اجتماعی واقعیت نشان داده اند که عرصه تولید آگاهی همان رندگی روزمره است. اگر از این زاویه به جهان رسانه نگاه کنیم، رسانه به عنوان جایی که انبوهی از آگاهی ها، دانش ها و رمزگان و نشانگان تولید و ارائه و عرضه میشود، میتوانیم به خوبی به این واقعیت پی ببریم که رسانه های ایرانی به هر حال به نوعی حاصل آگاهی ها، معرفت ها، مهارت ها، رمزگان و نشانه هایی است که در درون جامعه ایرانی تولید شده است.
عاملیت انسان ایرانی در تولید رسانهای
از این دیدگاه، من برخلاف کسانی که بر این تاکید میکنند که رسانه ها در جهان ایرانی ما تنها به بازنمایی یک سویه ارزش های غربی و ایجاد بحران برای زندگی مردم مشغول اند، گمان میکنم که این دیدگاه، قدرت عاملیت و خلاقیت انسان ایرانی را در تاثیرگذاری و شکل دهی به رسانه نادیده میگیرد و به نوعی، نقش هایی که مردم به واسطه نخبگان و هنرمندان و اندیشمندان و نویسندگان، در شکل دادن به رسانه ایفا میکنند را کنار میگذارد.
می توان گفت رسانه در ایران، به سوی ایرانی شدن در حال حرکت است. اگرچه در این جا باید به این واقعیت نیز اشاره داشت که تمام اجزای فرهنگ در جهان امروز دیگر ویژگی اصالت ناب را ندارند. ایرانی بودن به این معنای اشاره به یک هستی و یک جوهر ناب و دست ناخورده که صرفا به ایرانیان تعلق دارد و هیچ ویژگی یا صفت دیگری در آن نیست، نمی کند.
همه چیز در جهان امروز ماهیت «گلوکال» یا جهان-محلی پیدا کرده است. رسانه ایرانی به عنوان یک رسانه جهان-محلی ایرانی است. به این معنی که ما امروز در نتیجه زیستن در جهان، نه صرفا در ایران، در نتیجه تعامل گسترده با فرهنگ ها، ملت ها و رسانه های دیگر، در حال شکل دادن هستی جهان-محلی خود هستیم. رسانه ما نیز مانند دیگر اجزای فرهنگ امروز ایرانی، یک رسانه جهان-محلی است. به همین دلیل وقتی از ایرانی شدن رسانه صحبت میکنیم، منظور ایرانی جهان-محلی شده است؛ ایرانی که دائما در موسیقی، فیلم، گزارش های خبری، متن های رسانه ای و دیگر فرآیندهای تولید رسانه ای از یک سو به مقتضیات و ملاحظات محلی و از سوی دیگر تحت تاثیر مقتضیات و ارتباطات جهانی قرار گرفته و وقتی از ایرانی شدن رسانه صحبت میکنیم، ایرانی ناب مورد نظر نیست. همه هویت ها و هستی های فرهنگی در جهان امروز غیراصیل اند. همان طور که یک امریکایی ناب، یک فرانسوی ناب یا یک بریتانیایی ناب وجود ندارد، به همان نسبت یک ایرانی ناب وجود ندارد.
ناب بودن در دنیای امروز به خاصیت معجون یا آمیختگی بیشتر مرتبط است. فرهنگی در قرن بیست و یکم اصیل تر و ناب تر است که ماهیت ترکیبی، تلفیقی و آمیختگی بیشتری داشته باشد. فرهنگی در جهان قرن بیست و یکم از قدرت و توانایی بیشتری برخوردار است که بتواند از فرهنگ های بیشتر و از گذشته های دورتر تاثیرات عمیق تری بپذیرد و ترکیب های تازه تری از درآمیختن فرهنگ ها بیافریند. فرهنگ ایرانی امروز به سوی چنین آمیختگی و درهم ریختگی در حال دگرگونی است. ما میتوانیم چنین آمیختگی و درهم ریختگی را در رسانه ایرانی ببینیم. هر برنامه رسانه ایرانی، اعم از برنامه رادیویی، تلویزیونی یا برنامه ای که در فضای مجازی تولید و انتشار مییابد را، اگر دقیق رمزگشایی و تجزیه و تحلیل کنیم، میبینیم که چگونه این برنامه ها یا متن های رسانه ای ویژگی تلفیق و آمیختگی را برملا میکند. از این نظر، اصیل ترین برنامه های رسانه ای و قدرتمندترین آن ها برنامه های جهان-محلی شده تر هستند. از این دیدگاه، اصالت و قدرت تاثیرگذاری رسانه به نوآورانه بودن و تلفیقی و ترکیبی بودن آن مربوط است، نه به ویژگی یک دستی، همگنی و خالص بودگی فرهنگی برنامه ها؛ اگر اساسا چنین برنامه خالصی وجود داشته باشد. ما هرچقدر به آینده نزدیک تر میشویم، بر ناخالصی های فرهنگی مان افزوده میشود و به همان نسبت رسانه های ما ایرانی تر میشوند.
اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، از دیدگاه نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی، ما رسانه را به مثابه عرصه ای برای شکل دادن تجدد ایرانی میدانیم. جایی است که ما در این عرصه گفتوگو، دادوستد، مبادله و معامله های معنایی انجام میدهیم. عرصه رسانه ایرانی، عرصه تولید و بازتولید تجربه فرهنگی مدرنیته ایرانی است. گاه این تجربه از راه هنرها و گاه از راه برنامه های گزارشی خبری یا مستند و گاه از طریق گفت و گوهای علمی و بحث میان کارشناسان خود را نشان میدهد. در هر حال، رسانه امروز در جهان ایرانی، یک رسانه ایرانی شده است که مقتضیات تجربه مدرنیته یا تجدد ایرانی را در خود جمع کرده و پذیرفته است. به اعتقاد من، در رسانه بیش از عرصه زندگی واقعی میتوان جلوه ها یا بازنمایی ها یا وضوح آشکار تجربه ایرانی را دید، شنید و به آن پی برد. به دلیل اینکه رسانه امکان گفت و گو را فراهم میکند و به نوعی رسانه عرصه چانه زنی های فرهنگی است، میتوان گفت انسان ایرانی امروز تلاش میکند تا از طریق رسانه چانه زنی های خودش بین امروز و گذشته، امروز و آینده، بین میراث فرهنگی و سنت و مقتضیات امروز، چانه زنی هایش بین قدرت های فرادست و فرودست، بین زنان و مردان، جوانان و بزرگسالان، گروه های قومی، چانه زنی در زمینه معانی متعارض و متضاد، در زمینه بحران ها و چالش های مدرنیته و دیگر چانه زنی های فرهنگی را در رسانه انجام دهد. از این دیدگاه، رسانه ایرانی شده است چرا که عرصه چانه زنی های ما برای مدرنیته است. مذاکره های ما بین نیروهای درگیر در مدرنیته بیش از هرجایی در جهان رسانه انعکاس یافته است. وقتی از ایرانی شدن جهان رسانه سخن میگوییم، این ایرانی شدن، به معنای مصرف مخاطب ایرانی نیست، بلکه این تنها یکی از ابعاد ایرانی شدن رسانه است.
محتوا و درون مایه رسانه ایرانی و فرم و صورت های بیانی رسانه ایرانی، ابعاد زیبایی شناختی و ابعاد محتوایی رسانه ایرانی از حیث جهت گیری های ارزشی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی، لاجرم متناسب با مقتضیات وفرآیندهای تحول جامعه ایرانی به سوی تجدد است. ممکن است نسبت به فرآیندهای این تحول دیدگاه انتقادی داشته باشیم و بسیاری از این تحولات را چالش، آسیب، بحران و بیماری بدانیم و به همان نسبت رسانه ایرانی را نیز دچار این مسائل تلقی کنیم. به هر حال نمی توان از این واقعیت چشم پوشی کرد که جهان رسانه ای ما به نوعی بازتاب جهان واقعیت اجتماعی است که ما تجربه میکنیم. از این نظر است که من معتقدم در تحلیل مناسبات فرهنگ و رسانه باید از ایده ایرانی شدن جهان رسانه صحبت کرد؛ همان طور که میتوان از رسانهای شدن فرهنگ ایرانی سخن گفت. ایده ای که در بحث های گذشته ابعاد آن در مفهوم مکان، زمان، انسان، تجربه، جهان هستی و غیره توضیح داده شد و گفتیم که چگونه این مقولات بنیادی رسانه ای شده اند.