آیا وبلاگ نویسان، روزنامهنگار محسوب میشوند؟ قطعاً می تواند چنین باشد. روزنامهنگاران متعددی وبلاگ دارند، اگرچه تعداد اندکی از آنان برای راهاندازی و حفظ وبلاگهای شان از سازمان خبری خود پولی دریافت میکنند. در عین حال بیشتر روزنامهنگاران وبلاگ ندارند. طی چند سال اخیر، من از تعدادی از روزنامه نگاران علت این را که چرا آنها وبلاگ ندارند، جویا شدهام و پاسخ معمول آنها این بوده است که راه اندازی وبلاگ، جزو شرح وظایف شان نیست و انجام این کار در چارچوب اهداف حرفهای آنها قرار نمیگیرد. آنها بهترین کارشان را در قالب گزارشهای خبری که برای روزنامهها مینویسند، ارائه میکنند.
آیا وبلاگ نویسان، روزنامهنگار محسوب میشوند؟ قطعاً می تواند چنین باشد. روزنامهنگاران متعددی وبلاگ دارند، اگرچه تعداد اندکی از آنان برای راهاندازی و حفظ وبلاگهای شان از سازمان خبری خود پولی دریافت میکنند. در عین حال بیشتر روزنامهنگاران وبلاگ ندارند. طی چند سال اخیر، من از تعدادی از روزنامه نگاران علت این را که چرا آنها وبلاگ ندارند، جویا شدهام و پاسخ معمول آنها این بوده است که راه اندازی وبلاگ، جزو شرح وظایف شان نیست و انجام این کار در چارچوب اهداف حرفهای آنها قرار نمیگیرد. آنها بهترین کارشان را در قالب گزارشهای خبری که برای روزنامهها مینویسند، ارائه میکنند. پس دیگر چه چیزی برای ارائه در وبلاگ باقی میماند؟
هنگامی که در یک میزگرد، با حضور گروهی از روزنامه نگاران کهنه کار و پرسابقه بیان کردم که روزانه حدود دو ساعت از وقتم را به وبلاگم اختصاص می دهم، با سکوت توام با حیرت آنان مواجه شدم. کدام روزنامه نگاری می تواند دو ساعت از وقتش را در طول روز، به کاری غیر از وظایف حرفه ای خود اختصاص دهد؟ خب، این پرسشی منطقی است. من در حال حاضر یک روزنامه نگار آزاد محسوب می شوم و قاعدتا می توانم دو ساعت از وقت روزانه ام را به این کار اختصاص دهم. اما طی 25 سال که از فعالیت من به عنوان یک گزارشگر تمام وقت می گذرد، به این تجربه رسیده ام که با توجه به حجم کار روزانه ام، فرصتی برای پرداختن به وبلاگ ندارم.
از آن سو ، بیش از صدها هزار وبلاگ نویسی که در سراسر جهان فعالند (برآورد دقیق جمعیت آن ها کار دشواری است)، خود را روزنامه نگار نمیدانند. بسیاری از آنان نوجوانند و با اسم و عنوان و موقعیت واقعی خود با سایر همتایان شان مرتبط می شوند. بیشتر وبلاگ ها در واقع، وب سایت هایی شخصی اند که به لطف نرم افزار وبلاگ نویسی که کار ثبت مطالب را خودکار و آسان کرده است، هر روز مطالبی در آن ها ثبت می شود. جذابیت استفاده از این نرم افزار ساده موجب شده تا برخی صاحب نظران پیش بینی کنند هنگامی که دسترسی به پردازشگرهای کلمات و تصاویر زنده به صورت گسترده ای رواج یابد، رسانه ها محو خواهند شد.
شاید بهتر باشد پرسش ابتدای این مقاله را این گونه مطرح کنیم: 'آیا وبلاگ نویسی، روزنامه نگاری محسوب می شود؟'. به عنوان مثال، وقتی یک نوجوان استرالیایی گروه های موسیقی مورد علاقه ی خود را در محل زندگی اش در وبلاگ خود دسته بندی می کند، آیا کار او به نوعی گزارشگری محسوب می شود؟ یا هنگامی که یک مدیر فناوری اطلاعات در یک شرکت برای استفاده ی نیروهای خود، مطلبی را در وبلاگ خود ثبت می کند، آیا کار او به نوعی روزنامه نگاری است؟
اگرچه مطالب گزارش مانندی توسط نسل وب ارائه شده، درست آن است که بگوییم بیشتر وبلاگ ها در حیطه ی روزنامه نگاری قرار نمی گیرند. اگر روزنامه نگاری را «انتقال اطلاعات قابل اثبات به مخاطبان عام از طریق یک رسانه گروهی» تعریف کنیم، در این صورت، بیشتر وبلاگ ها فاقد شرایط و معیارهای روزنامه نگاری اند. بسیاری از وبلاگ ها بر موضوعات ظریفی متمرکز میشوند که مخاطبان آن ها نخبگانی خاص و البته محدودند و وبلاگ هایی که فاقد اخبار واقعی و تولیدی نویسندگان شان هستند، تا حد زیادی اقتباس شده از سایر منابع اند و به سایر وبلاگ ها و در موارد بسیاری به رسانه های مکتوب، لینک می شوند. وبلاگ مهم 'نیوز' _ سایت جیم رومینسکو (jim Rominesko) - در واقع ترکیبی است از منابع خبری لینک شده. موتور جستجوی گوگل را در نظر بگیرید؛ هنگامی که شما از طریق آن به جستجوی موضوعات خبری روز می پردازید، با سایت های روزنامه نگاری پرآوازه و مهم مواجه می شوید. اما برای جستجوی موضوعات پیچیده و مبهم، گوگل عمدتاً شما را به سوی وبلاگ ها هدایت می کند.
اگر فعالیت روزانه ی رسانه های مکتوب متوقف شود، این سئوال مهم مطرح می شود که آیا وبلاگ های متمرکز بر اخبار، خبرهای واقعی را برای بررسی در اختیار خواهند داشت یا خیر؟
تاثیر وبلاگ نویسی بر روزنامه نگاری
من همچنان بر این باورم که وبلاگ ها- پا به پای دیگر رسانه ی دستکم گرفته شده، یعنی لیست ایمیل- در حال دگرگون کردن کارکرد فعلی روزنامه نگاری امروز اند و به نهاد های جدید روزنامه نگاری که هنوز موقعیت آنها برای افکار عمومی روشن نشده است، انگیزه می بخشند. «البرت هوبارت»، Albert Hobart نویسنده ی سرشناس زمانی گفته بود که سردبیران رسانه ها، گندم را از سبوس جدا و سپس سبوس را منتشر می کنند. اما اینک وبلاگ نویسان، گندم را منتشر می کنند، به آن لینک می دهند و درباره اش اظهار نظر می کنند. آن ها برای این کار، رسانه های مکتوب را ترغیب به ارائه ی منابع غنی تر و متوازن تر در خارج از راهروهای نهاد های دولتی و شرکت ها می کنند. مورد جدیدی که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد، موضوع احتمال تقلب در دستگاه رای گیری انتخابات (دارای صفحه قابل لمس) است، موضوعی که وبلاگ نویسان و فهرست کنندگان ایمیل مدت هاست که به آن پرداخته اند. اما می بینیم که رسانه های قدرتمند و قدیمی به تازگی به آن توجه نشان می دهند. مهم تر از این موارد آن است که وبلاگ به صورت مکانیسم اصلاح کننده ی روزنامه نگاری بی کیفیت (گزارش های سرهم بندی شده و پر اشتباه) در آمده است. یک وبلاگ نویس به میزان اطلاعاتی که از یک موضوع خاص دارد، می تواند یک گزارش خبری را با جزئیات بیشتر و روشنگرانه تری ارائه کند. ارائه ی دیدگاه شخصی که جزء لاینفک کار وبلاگ نویسی شده، همیشه نقش مهمی در روزنامه نگاری (از ستون های ثابت گرفته تا صفحات آزاد) [1] ایفا کرده است.
پس نقطه ی جدایی روزنامه نگاری و وبلاگ نویسی از یکدیگر کجاست؟ اگر وبلاگ نویسان می توانند روزنامه نگار باشند و وبلاگ ها شامل جنبه هایی از روزنامه نگاری اند، چرا بیشتر روزنامه نگاران وبلاگ ندارند؟ و چرا وبلاگ نویسی در حیطه ی روزنامه نگاری قرار نمیگیرد؟
مانند هر حرفه دیگری، بین دست اندرکاران این حرفه که دستمزد میگیرند با آنان که پولی برای کار خود دریافت نمی کنند، از نظر مهارت و تخصص تفاوت هایی وجود دارد. وبلاگ نویسان به طور کلی، آگاهی چندانی از نحوه ی تایید اطلاعات و داده ها ندارند. آنان فاقد ابزار و تجربه ی لازم برای مطالعات عمیق اند. آن ها نمی دانند چگونه باید درستی اطلاعات را تایید کنند. به عنوان مثال، اگر به یک وبلاگ نویس معمولی، تهیه گزارشی تحقیقاتی درباره فساد پلیس محول شود، او نمی داند که کار را از کجا آغاز کند. این که یک وبلاگ نویس معمولی را روزنامه نگار بخوانیم، مانند آن است که هر کسی را که دوربین به دست می گیرد، عکاس حرفه ای بدانیم. آیا یک وبلاگ نویس معمولی میتوانست ماجرای تک تیرانداز واشینگتن دی سی [2] را پوشش دهد یا از کنگره گزارش بفرستد؟ یک وبلاگ نیز به سختی می تواند ابزار مناسب را برای روزنامه نگاری تحقیقاتی کامل و جامع فراهم کند.
رویه ی روزنامه نگاری چنین است که یک طرف سوم بیطرف، به شکل منصفانه ای به گزارش داده ها و اطلاعات بپردازد. انجام درست چنین کاری، مستلزم آموزش بسیار و کار ذهنی مشترک افراد بسیاری است. این روند می تواند دچار اختلال شود، همچنان که مخمصه ای که «جیسون بلر» [3] در آن گرفتار شد، موید این ادعاست. به طور کلی وبلاگ ها نمی توانند کار روزنامه نگاری را انجام دهند. اما در عین حال در مواقعی می توانند در زمینه ارائه ی گزارش های خبری پیشتاز باشند.
در بهار سال 2002، هنگامی که از کنار یک تظاهرات صلح جویانه در نزدیکی پل « گلدن گیت» در سان فرانسیسکو می گذشتم، شاهد اقدام تهاجمی و خشونت بار پلیس بودم. یک دختر بچه 11 ساله، بدون هیچ رفتار تحریک آمیز قابل ملاحظه ای، با خشونت از روی زمین بلند و به داخل جمعیت پرتاب شد و پس از آن، به دست های وی دستبند زده شد. من از این حادثه عکس گرفتم و گزارشی را در این باره در وبلاگم ثبت کردم. تا جایی که می دانم، گزارش من سر و صدای بسیاری به پا کرد. درباره ی این حادثه در روز وقوع آن، گزارشی در تلویزیون ندیدم و صبح روز بعد هم روزنامه ها در این باره مطلبی ننوشتند اما پس از آن، یک فیلم کوتاه از حادثه که توسط فردی ضبط شده بود، منتشر شد. یک شبکه ی تلویزیونی در سان فرانسیسکو از این ویدیو همراه با مصاحبه ای با دختر بچه مذکور و والدین او و نیز شاهدان ماجرا در گزارش خود استفاده کرد. در این باره تحقیقاتی آغاز شد و پیگیری ماجرا روزها ادامه یافت.
وبلاگ من اولین جایی بود که به انعکاس این حادثه پرداخت و آنچه من انجام دادم، به لحاظ جمع آوری اطلاعات قابل اثبات درباره ی یک حادثه، کار روزنامه نگاری محسوب می شد. بُعد منفی ماجرا باید به اندازه ای بازتاب می یافت که مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد و برای این کار نیاز به رسانه های گروهی بود. من به این نکته نیز واقف بودم که اگر قرار است این ماجرا را برای یک سازمان خبری پوشش دهم، باید اطلاعات بیشتری از جمله هویت دختر بچه، اظهار نظر پلیس و اظهارات شاهدان متعدد به دست آورم اما حتی اگر برای وبلاگ خودم گزارش کاملی تهیه می کردم، بعید بود که گزارش من از ماجرای مذکور، موجب تحقیق پلیس در این باره شود.
وبلاگ ها همچنین می توانند نقش عامل شتاب دهنده و کاتالیزور را برای روزنامه نگاری ایفا کنند. در ساعات نخستین پس از حملات 11 سپتامبر سال 2001 وبلاگ ها به بهترین و در دسترس ترین منبع برای ارائه گزارش شاهدان ماجرا تبدیل شدند.
تبادل آنلاین اطلاعات تا کنون چند بار به گونه ای، دولت بوش را تحت فشار قرار داده (این مقاله در زمان ریاست جمهوری جرج بوش نوشته شده است) که موجب تکذیب، عقب نشینی و حتی موجب استعفاهای مهمی شده است. از جمله آن ها می توان به کناره گیری «ریچارد پرل» از ریاست هیئت سیاست گذاری دفاعی و تکذیب ادعای انتقال اورانیوم از آفریقا به عراق اشاره کرد. درباره ی هر دو مورد باید خاطر نشان کرد که رسانه های مکتوب، نخستین تحقیقات و گزارش ها را ارائه کردند، اما این که آیا پیامد این دو ماجرا بدون تبادل اطلاعات مربوط به آن ها در اینترنت حاصل می شد، جای بحث دارد. وبلاگ ها با گسترش دایره ی چنین افشا گری هایی از طریق تبادل اطلاعات، در زمینه ی جلب اعتماد عمومی موفق بوده اند. هر چند این جلب اعتماد وبلاگ ها در مورد فهرست های ایمیل و وب سایت های شخصی و سایت های گروهی و سایر ساز و کارهای اینترنتی که هیچ کسی آن ها را با روزنامه نگاری مرتبط نمی داند نیز صدق می کند.
طی جنگ عراق، وبلاگی که در داخل بغداد فعال بود، با توصیف وقایع روزانه در سطح خیابان های شهر، توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. اگر چه در ابتدای کار در صداقت این وبلاگ تردید وجود داشت، در نهایت گزارش های رسانه ای مختلف نشان دادند که « سلام پکس» نویسنده این وبلاگ (که این اسم در واقع نام مستعار او بود) قابل اعتماد و مطالب او موثق است. مشاهدات ثبت شده ی او در وبلاگش از عراق روزهای جنگ، از جمله بهترین گزارش های عینی دوران جنگ عراق بود.
این وبلاگ عراقی با موفقیت گسترده ای مواجه شد، چرا که سازمان های خبری آمریکایی نمی توانستند یا نمی خواستند درباره آنچه آن روزها در بغداد می گذشت، حرفی بگویند. بسیاری از گزارشگران آمریکایی در داخل واحدهای نظامی مستقر شده بودند و طبعاً نمی توانستند از سایر اعضای گروه جدا شوند و به ارائه گزارش های مستقل بپردازند. در بغداد، جا به جایی و نقل و انتقال چند گزارشگر خارجی که در شهر مانده بودند، به دقت توسط مقامات عراقی کنترل می شد و این وضعیت، ارائه ی گزارش را از سطح خیابان ها تقریباً غیر ممکن کرده بود. پوشش جنگ توسط رسانه های گروهی برای آمریکایی ها آنچنان تحت تاثیر وطن پرستی و حمایت از دولت قرار داشت که امکان حفظ بی طرفی و تعادل را در ارائه گزارش های خبری از بین برده بود. در چنین شرایطی، گزارش های این وبلاگ دارای نام مستعار از عراق، اعتبار بیشتری نسبت به کار نهادهای معتبر رسانه ای یافت.
موضوع وبلاگ عراقی و تجربه های شخصیام به عنوان روزنامه نگاری که وبلاگ دارد، به من نشان داده که کارکرد وبلاگ نویسی منحصر به فرد است؛ هر چند این کارکرد از آنچه ما از روزنامه نگاری برداشت می کنیم، جدا و متفاوت است. وبلاگ، خود را به ارائه ی مستند واقعیات مانند مشاهده، تحلیل و ارائه ی سابقه خبر (که تحلیل و درک اطلاعات خام را در بردارد) ملزم نمی داند. وبلاگ ها از آنجا که تعاملی آنی و لحظه ای با مخاطبان خود دارند، بهتر از رسانه های گروهی موجب برقراری دیالوگ و تبادل دو سویه می شوند. با توجه به این که چند فکر هنگامی که با هم جمع می شوند، به درک بهتر یک موضوع کمک می کنند، وبلاگ ها می توانند به پرسش های روزنامه نگاری (عناصر خبر) از جمله چرا، چگونه، کجا و چه زمانی و رسیدن به علل موضوع پاسخ دهند.
این احتمال وجود دارد که رسانه های گروهی در آینده، بیشتر به سوی الگوی وبلاگ نویسی روی آورند و روزنامه نگاری از شکل فعلی انتشار متمرکز، از بالا به پایین و یک طرفه ی اطلاعات، به ارتباطات آنلاین چند سویه و مبتنی بر چرخه ی تعامل و تبادل دائمی اطلاعات تغییر ماهیت دهد. اما در حال حاضر، تا جایی که تلاش وبلاگ نویسان برای واداشتن روزنامه نگاران به ارائه ی کار بهتر موثر واقع شود، آنان دستیار و کمکی ارزشمند برای روزنامه نگاران محسوب می شوند اما نمی توانند جایگزین روزنامه نگاری با کیفیت شوند.
توضیحات:
*پاول اندروز، نویسنده ی یک ستون روزانه (درباره فناوری ) در نشریه «سیاتل تایمز» و تحلیلگر فناوری در برنامه «یو اس نیوز» و «ورد ریپورت» است. آدرس وبلاگ او: www.paulandrews.com
[1] صفحه آزاد در یک نشریه صفحه ای است که در آن نویسندگان نشریه و خوانندگان آن می توانند درباره هر موضوعی به اظهار نظر بپردازند.
[2] ماجرای تک تیرانداز واشینگتن دی سی، طی 3 هفته در اکتبر سال 2002 منطقه نیوانگلند (ایالات شمال شرقی آمریکا مشرف به اقیانوس اطلس) را در ترس و وحشت فرو برد. طی آن 3 هفته، در پی وقوع تیراندازی های مشکوکی در حومه واشینگتن 10 نفر کشته و 3 نفر به شدت مجروح شدند. در ابتدا هویت ضارب کاملاً نامعلوم بود و تصور می شد این تیراندازی ها کار یک تک تیرانداز باشد اما سرانجام مشخص شد که دو مرد جوان که پیش از آن نیز چند نفر را در ایالات جنوبی به ضرب گلوله از پای در آورده بودند، عاملان این تیراندازی ها بوده اند.
[3] روزنامه نگار سرشناس نیو یورک تایمز که پس آن که آشکار شد برخی گزارش های او، بی مبنا و بر پایه ی تخیل او بوده اند، از این روزنامه اخراج شد.
منبع:
Andrews, paul (2003). 'Is blogging journalism?' in nieman Report. Vol 57. n 3. Accessed from http://www.nieman.harvard.edu/reports/03-3NRfall/63-64V57N3.pdf