مخاطبان ایرانی "فعال"، نه منفعل

مناسبات فرهنگ و رسانه-فصل دوم/3

مخاطبان ایرانی "فعال"،  نه منفعل

مقدمه: فرهنگ و رسانه عنوان مجموعه گفتارهایی است از دکتر نعمت‌الله فاضلی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که پیش از این فصل اول آن طی چهار بخش زیر از نظرتان گذشت:

1- انقلاب رسانه‌ای در فرهنگ 

2- زندگی در جهان رسانه

3- تلویزیون چگونه برداشت ما از زمان را تغییر می‌دهد؟

4- روش های تحلیل تاثیر رسانه‌ها بر فرهنگ

فصل دوم این مجموعه گفتارها با طرح 'نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی' آغاز شد. بخش دوم با بحثی تحت عنوان 'ایرانی شدن فرهنگ رسانه' ادامه یافت و اکنون در بخش سوم و پایانی این فصل موضوع نحوه مواجهه مخاطبان ایرانی با رسانه‌ها تحت عنوان « مخاطب ایرانی 'فعال'، نه منفعل» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که در ادامه با هم می‌خوانیم و می‌شنویم.

 

[ زمان: 23:43 - حجم: 8.14MB ] 

 

مخاطبان ایرانی فعال نه منفعل

جدای از عرصه تولید، یکی دیگر از ابعاد ایرانی شدن جهان رسانه ای عرصه مصرف و کارکردهای ایرانی رسانه است. در این زمینه مطالعات گسترده تجربی در ایران وجود دارد که کم و بیش همه آن ها بر این واقعیت تاکید می‌کنند که مصرف کنندگان ایرانی، یعنی مخاطبان و بینندگان برنامه های تلویزیونی، شنوندگان برنامه های رادیویی و خوانندگان مطبوعات، عموما مخاطبان فعال‌اند نه منفعل. از این دیدگاه به سهولت می‌توان از این ایده سخن گفت که مخاطبان ایرانی هنگام مشاهده یا مصرف یک متن رسانه ای چگونه متناسب با ذائقه، علایق، خواست ها و آرزوهای خودشان، متن ها و رمزگان و نشانگان رسانه ای را تبدیل به چیزی می‌کنند که خود می‌خواهند و از این راه متن رسانه ای برای بار دوم به یک متن ایرانی تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر ما در دو فرآیند مستقل اما مؤثر رسانه را ایرانی می‌کنیم؛ مرحله اول، هنگام تولید برنامه ها و در مرحله دوم زمانی که برنامه تولید شده و پخش شده مجددا توسط ذائقه ایرانی به یک متن ایرانی تبدیل می‌شود. گاهی این نکته فراموش می‌شود که، ایرانی شدن مجدد برنامه های رسانه ای خود به تولید و بازتولید فرهنگ ایرانی می‌انجامد. به این معنی که ما به کمک برنامه های رسانه ای، زبان ارتباطی ، فضا و محیط ابراز عقاید، ابراز وجود کردن، خودبیانگری و دیگر نیازهای ایرانی متجدد را اعمال می‌کنیم. به بیان دیگر، بیننده ایرانی و خواننده ایرانی برای ابراز خود به یک محیط فکری و فرهنگی نیاز دارد که درون آن محیط بتواند از خواسته ها، آرزو ها و تعلقاتش سخن بگوید. فیلمی مانند «مرد هزار چهره» یا سریال های تلویزیونی مانند «امام علی (ع)» یا «حضرت یوسف (ع)» یا «مختار نامه» و برنامه های کمدی، بعد از پخش به یک گفت وگوی بین فردی در میان بینندگان دامن می‌زنند. گویی برنامه های رسانه ای مجددا پخش می‌شوند؛ این بار نه در صفحه های تلویزیون و روزنامه یا در رادیو، بلکه در مناسبات گرم بین فردی، محیط های خانوادگی، محیط های اداری و کاری و در زیست جهان خرد انسان ها مجددا برنامه های رسانه ای پخش می‌شوند.

در اینجا می‌توان از یک رسانه دوم صحبت کرد. در این محیط دوم رسانه ای، در واقع تهیه کننده، کارگردان و بازیگر، مردم هستند که رمزگان نهفته در جهان رسانه را به عنوان یک زبان و مجموعه ای از نشانگان برای بیان خود، آرزوهای ، نیازها و هویت خود به خدمت می‌گیرند. در چنین شرایطی مجددا مردم ایران کل فرآیند رسانه را ایرانی می‌کنند. جوک ها، اس ام اس ها، شوخی ها، اصطلاحات و تعابیری که مردم از رسانه ها اخذ کرده و آن ها را در بافت و بستر روابط بین فردی شان بازتولید می‌کنند، در واقع شیوه جدیدی برای ایرانی کردن رسانه ها است. در این شیوه جدید قدرت رسمی قدرت مداخله بسیار محدودی دارد؛ مردم تلویزیون خود را می‌آفرینند، رادیو خود را خلق می‌کنند و روزنامه خود را منتشر می‌کنند. در چنین شرایطی رسانه حضور دارد اما یک رسانه مردمی، یک رسانه خرد، یک رسانه فردی شده و یک رسانه ای که بیش از آن که به بازتولید مناسبات رسمی قدرت بپردازد، احتمالا به مقاومت در برابر برنامه رسانه ای می‌پردازد؛ در اینجا رسانه به ضد رسانه تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر، مردم از رسانه برای مقاومت در برابر رسانه کمک می‌گیرند؛ برنامه را به شیوه ای تفسیر می‌کنند که خود می‌خواهند، نه آن گونه که تهیه کننده یا کارگردان مد نظر دارد. روزنامه را به شیوه ای که خود می‌خواهند می‌خوانند و در جمع های خانوادگی، محیط های اداری و کاری، در پارک ها و گردهمایی های دوستانه گفت‌وگو در مورد رسانه یا برنامه های رسانه ای را به شیوه دلخواه خود دلپذیر می‌کنند. در این شیوه ممکن است از یک برنامه غمناک، سوزناک و مصیبت بار به یک کمدی برسند؛ یا برعکس از یک برنامه کمدی یک تراژدی یا مصیبت اجتماعی بیافرینند و به همین ترتیب از یک برنامه علمی خوانشی کاملا متفاوت از نیت گفت‌وگو کنندگان به دست آورند و آن را مجموعه‌ای از حرف های بیهوده بدانند. یا برعکس، از یک برنامه پوچ رسانه ای، برنامه ای جدی را استنباط کنند. بنابراین رسانه دوم، رسانه ای است که در میان مردم آفریده می‌شود. در این فرآیند دوم نیز مردم رسانه را ایرانی می‌کنند.

من برخلاف کسانی که گمان می‌کنند ایرانی شدن فقط یک معنی دارد و آن هم عبارت است از بازتولید برای مثال فرهنگ ایران باستان، یا برخلاف کسانی که فکر می‌کنند ایرانی یا بومی شدن، یعنی صرفا بازتولید ارزش های دینی، آن هم با خوانش رسمی، بر این باورم که ایرانی بودن یعنی همان خواست ها، آرزوها، احساسات، عواطف و همان انتظارات و آرزوهایی که مردم امروز ایران دارند. ایرانی بودن نمی تواند بر مبنای یک مفهوم رویایی و تخیلی از ایران شکل گیرد. برداشت باستان گرایانه از ایران، در واقع بازگشت به یک ایران تخیلی است که دیگر وجود ندارد؛ یا بازخوانی از فرهنگ ایرانی بر مبنای یک خوانش سیاسی از ارزش های دینی، آن نیز نمی تواند تمامیت واقعیت فرهنگ ایرانی را توضیح دهد.

همانطور که اشاره کردم مردم ایران هنگام مصرف برنامه‌های رسانه‌ای به اشکال مختلفی بر رسانه تاثیر می‌گذارند و آن را ایرانی تر می‌سازند یعنی آن را متناسب  با خواست‌ها علایق آرزوها احساسات عواطف و باورهای خودشان می‌کنند. یکی دیگر از راه‌های تاثیر‌گذاری مردم بر رسانه، تعامل‌ها و ارتباط‌هایی است که با رسانه برقرار می‌کنند. با توجه به تحولاتی که در دهه‌های اخیر در زمینه تعاملی و مشارکتی شدن بیشتر رسانه‌ها به وجود آمده است امکان تاثیر‌گذاری مردم بر رسانه‌ها نیز روز به روز در حال افزایش است.

ما در ایران معمولا عادت داریم که رسانه‌ها را به دلیل تجربه تاریخی که در زمینه انحصار رسانه‌ها توسط دولت داشته‌ایم به صورت رسانه سیاسی شده یا دولتی یا به تعبیر امروزی حاکمیتی تعبیر کنیم گویی چون رسانه‌ها توسط حاکمیت مدیریت، نظارت و کنترل می‌شود، پس ذائقه، خواسته، آرزو یا جریان اجتماع ، فرهنگ و تاریخ در این جهان رسانه‌ای تاثیر نمی‌گذارد و یا تاثیرات آن بسیار اندک و کم ارزش است.  به اعتقاد من چنین قضاوتی درباره رسانه‌ها، قضاوت شتاب‌زده و دور از واقعیت رسانه‌ای ایران امروز است.  برای اینکه چنین درکی را اصلاح کنیم به اعتقاد من کافیست به نکاتی که امروزه در زندگی رسانه‌ای مردم وجود دارد توجه کنیم.

زندگی رسانه‌ای ایرانیان

هر انسان ایرانی امروز دارای یک زندگی رسانه‌ای است، یعنی ما همانطور که فعالیت شغلی انجام می‌دهیم، زندگی خانوادگی داریم یا زندگی اجتماعی و شبکه‌هایی از دوستی داریم، به همان ترتیب یک نوع زندگی رسانه‌ای نیز داریم. در این زندگی رسانه ای ما به اشکال مختلفی با رسانه ها ارتباط برقرار می کنیم، رسانه ها را تحت تاثیر خواست ها و علایق خود قرار می دهیم. رسانه ها نیز با توجه به پیشرفت ها ی فناورانه ای که به وجود آمده است و با توجه به مجموعه نقدهایی که به آنها وارد می‌شود و همچنین با توجه به اقتضاعات و الزامات رسانه‌ای تلاش می‌کنند که بتوانند مخاطب بیشتری را جذب و جلب کنند تا به حیات خود ادامه دهند، به همین دلیل نیز میل بیشتری به سوی مشارکتی شدن یا گسترش نقش مخاطبان در برنامه های رسانه پیدا کرده اند. مثلا برگزاری بیشتر مسابقات، ایجاد ارتباطات تلفنی با بیننده ها و شنونده ها، ارسال ایمیل یا اس ام اس یا تولید برنامه هایی که به طور ساختاری در نتیجه تعامل یا حضور مردم تولید می‌شوند و راهبردهای متعدد دیگر. به هرحال شاهد این واقعه هستیم که مردم نه فقط هنگام مصرف رسانه بلکه هنگام ارتباط و تعامل با رسانه در فرایند زندگی رسانه‌ای خود به گونه های مختلفی خواست‌ها علایق و عواطف خودشان را در رسانه ادغام می‌کنند به همین دلیل به اعتقاد من ایرانی شدن رسانه از راه مشارکتی شدن یا تعاملی‌تر شدن برنامه‌های رسانه ای نیز رخ می‌دهد.

وقتی که یک کودک ایرانی می تواند با برنامه کودک تماس بگیرد و درباره شعرهایی که می داند یا قصه هایی که شنیده است یا درباره شخصیت‌های کارتونی یا قهرمانان فیلم‌هایی که دوست دارد در رادیو و تلویزیون صحبت کند یا وقتی که برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی به سوی این حرکت می‌کنند که برنامه ها را در محله ها ، پارک ها ، کوچه ها و خیابان ها تولید کنند تا عده بیشتری از مردم در برنامه ها مشارکت داشته باشند، یا وقتی که برنامه سازان برای جلب توجه مردم ناگزیر می‌شوند که مجری برنامه را متناسب با علایق بینندگان لباس بپوشانند و یا متناسب با سن دلخواه مردم یک فرد جوان یا زیبا را انتخاب کنند، یا وقتی که مجبور می‌شوند لوکیشن یا محل استودیو را متناسب با خواسته‌های عده بیشتری از مردم تزیین کنند و تحویل دهند، طبیعی است که در چنین شرایطی برنامه ها در حال ایرانی شدن است.

بنابراین گسترش تکنولوژی های رسانه ای به سوی تعاملی شدن و مشارکتی شدن این زمینه را فراهم کرده است تا مردم عادی کوچه بازار مشارکت، حضور و نفوذ بیشتری در رسانه ها پیدا کنند و از این طریق به نوعی مفهوم ایرانی‌تر شدن رسانه را شکل دهند.

مجموعه راهبردهایی که مردم می‌توانند رسانه ها را شکل دهند بسیار پیچیده و گسترده است. من در اینجا به راهبردهای مشارکت تعاملی یا به فرایندهای رمزگشایی و رمز خوانی  هنگام مصرف و یا به فرایندهای تولید و درواقع تلاش‌های آگاهانه ای که برنامه سازان برای مداخله مردم در برنامه های خود به منظور جلب مشتری یا مخاطب بیشتر انجام می دهند اشاره کردم. همه این راهبردها بیانگر این نکته است که رسانه در ایران را با همه قوت ها و ضعف‌هایش وقتی می توان فهمید که از منظر انسان ایرانی و جامعه ایرانی به آن نگاه کنیم.  این سخنان لزوما به معنای این نیست که همه رسانه توسط آنچه که مردم می‌خواهند و یا می گویند شکل می گیرد بلکه مجموعه استدلال ها و نکاتی که گفتم بیانگر این است که رسانه به دور از تاثیرهای جدی از فرهنگ، روحیات، خلقیات، ارزش‌ها و خواست‌های مردم ایران نیست و به همین دلیل رسانه در ایران یک رسانه ایرانی است.

آن روی سکه نیز واقعیت دارد که اگر چه من از یک جبر تکنولوژیک و فناورانه دفاع نمی‌کنم ولی الزاما به معنای این نیست که رسانه‌ها هیچ گونه تاثیری بر ذهنیت مردم یا حرکت نظام اجتماعی به جای نمی‌گذارند.  قطعا رسانه‌ها هم می‌توانند به عنوان یک نیرو یا عامل تعیین بخش و تاثیر کننده در برخی زمینه ها، مناسبات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نقش ایفا کنند. این بخش صحبت من یعنی تاثیرات رسانه بر مردم پیش از آنکه معطوف به تاثیر در زمینه رخدادهای خاص باشد بیشتر معطوف به تاثیرات در حوزه مقولات کلان فرهنگی است.همانطوری که تاثیراتی که مردم بر رسانه می‌گذارند پیش از آنکه معطوف به تاثیر برای شکل دادن یک رخداد رسانه ای خاص باشد، تاثیر بر ساختار برنامه‌های رسانه‌ای، عملکرد رسانه‌ای و به طور کلی نظام تولید رمزگان در جهان رسانه ای است. من وقتی از ایرانی شدن رسانه صحبت می کنم، ایرانی شدن نظام رمزگان رسانه  مورد نظراست، پیش از آنکه یک برنامه خاص یا یک رخداد خاص رسانه‌ای مد نظر باشد. همانطور که مقولات زمان، مکان، زمان، انسان، تاریخ و جهان در ایران امروز تحت تاثیر رسانه دگرگون شده است به همان ترتیب مقولات اساسی رسانه‌ای نیز توسط انسان ایرانی تعریف شده و شکل گرفته است.

در یک جمع‌بندی کلی با توجه به هدف بحث که در ابتدا اشاره کردیم یعنی اینکه برای فهم رسانه در ایران باید از یک رویکرد کلی درباره جامعه ایرانی سخن گفت و در پرتو یک نظریه‌ای از جامعه ایرانی رسانه را فهمید، من تلاش کردم تا با توجه به نظریه فرهنگی تجربه تجدد ایرانی از این ایده دفاع کنم که رسانه و انسان ایرانی در دنیای امروز به صورت یک مجموعه همراه و همسو عمل کرده‌اند، به این معنا که رسانه تلاش کرده است که در خدمت تجدد ایرانی باشد و به نوعی رسانه تجدد ایرانی است و انسان ایرانی نیز تلاش کرده است تا از رسانه حداکثر کمک را برای شکفتن تجربه خودش بگیرد. همانطور که اشاره کردم بخشی از جهان ایرانی جهان رسانه‌ای اوست، زندگی رسانه‌ای انسان ایرانی در کنار زندگی خانوادگی، زندگی شغلی و مناسبات دیگری که دارد یک زندگی پرتکاپو، پویا و تاثیرگذار است.

زندگی رسانه‌ای انسان ایرانی در واقع زندگی است که طی آن انسان ایرانی به خودبیانگری می‌پردازد، فراغت و اوقات آزادش را از طریق این جهان و زندگی رسانه‌ای شکل می‌دهد. عمیق‌ترین لایه احساسی و عاطفی‌اش را از طریق این زندگی رسانه‌ای بدست می‌آورد و لایه‌های هویتی و وجودی انسان ایرانی امروزه به مقدار زیادی در زندگی رسانه‌ای‌اش معنادار می‌شود و شکل پیدا می‌کند، به همین دلیل رسانه شکل گرفته در ایران نمی‌تواند از زندگی رسانه‌ای انسان ایرانی به دور باشد.

من از این ایده دفاع می‌کنم که انسان ایرانی رسانه‌ای شده است و رسانه در ایران نیز ایرانی شده است. برای این منظور تلاش کردم تا رسانه ایرانی شده را به عنوان رسانه‌ای که نظام رمزگان، زبان، فرم‌های بیانی و محتوای برنامه‌هایش  از طریق راهبردهای مختلفی که انسان ایرانی هنگام مصرف، تعامل و مشارکت  و تولید برنامه با رسانه ایفا می‌کند ،تحت تاثیر من ایرانی قرار گیرد و از این طریق رسانه فرهنگ امروز ایران را بازتولید می‌کند. در عین حال من به این نکته توجه کردم که رسانه ایرانی و انسان ایرانی یک هویت جهان- محلی دارند به همین دلیل درواقع رسانه محل تلاقی هویت محلی و هویت جهانی ماست، جایی است که ما تلاش می‌کنیم تا یک فرهنگ ایرانی جهان-محلی بیافرینیم. فرهنگی که عناصری از گذشته تاریخی، عناصری از سرزمین‌های دیگر و عناصری از تجربه امروز ما را با هم تلفیق و ترکیب کند.

از آنجایی که در جهان رسانه‌ای امکان دستکاری، گزینش و چینش رمزگان و نشانگان آسانتر است در نتیجه ما به شکل آرمانی‌تر یا ایده آل‌تری می‌توانیم این فرهنگ متجدد بومی ایرانی را در رسانه ایرانی ببینیم. من برخلاف کسانی که رسانه را بازتولید فرهنگ غربی یا غیر بومی می‌دانند به این اشاره کردم که اگر فرهنگ‌ رسانه‌ای در ایران را با فرهنگ رسانه‌ای فرانسه یا فرهنگ رسانه‌ای آمریکا مقایسه کنیم آن گاه به وضوح می‌توانیم رسانه ایرانی شده را تشخیص دهیم و به این واقعیت پی ببریم که تمایزهای آشکاری بین فرهنگ‌های رسانه ای وجود دارد. مهمترین چیزی که تمایز فرهنگ رسانه ای  ایرانی با غیر ایرانی را آشکار می کند ایرانی بودن فرهنگ رسانه‌ای ماست.