روششناسی کیفی ابزارهای لازم را برای توجه به معنا ، قدرت و تعامل در حیات اجتماعی فراهم میسازد و قدرت و عاملیت بیشتری به سوژههای مورد مطالعه در تحقیقات میبخشد. سطوح و ابعاد مختلف واقعیت اجتماعی ماهیتی درهم تنیده دارند که باید مبنای نقشههای (طرحهای) تحقیقاتی را شکل دهند...
مقدمه: مژگان فراهانی-فاطمه نوری راد- روششناسی کیفی ابزارهای لازم را برای توجه به معنا ، قدرت و تعامل در حیات اجتماعی فراهم میسازد و قدرت و عاملیت بیشتری به سوژههای مورد مطالعه در تحقیقات میبخشد. سطوح و ابعاد مختلف واقعیت اجتماعی ماهیتی درهم تنیده دارند که باید مبنای نقشههای (طرحهای) تحقیقاتی را شکل دهند. افراد، ، وضعیت بلافصلی که در آن قرار گرفتهاند و فهم فرایندی آنها از این وضعیت ، از جلوههایی است که به عنوان سهم پژوهش کیفی میتواند در کنار توجه به متن، شرایط کلی کنش و ضرورتهای کلان اجتماعی (چون طبقه و جنسیت) چارچوب مناسبتری را برای پژوهش اجتماعی به ارمغان آورد. بر این اساس و با توجه به ضرورت پرداختن به روش های کیفی در مطالعات رسانه ای با دکترمحمدسعید ذکایی ، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی واستاد روش تحقیق به بحث و بررسی چالش ها وموانع پیش روی گسترش روش های کیفی تحقیق در حوزه رسانهها پرداختهایم که در ادامه از نظرتان میگذرد.
***
چه تمایزهایی بین پیش فرض ها و مبانی منطقی رویکردهای کمی و کیفی تحقیق وجود دارد؟
روش کمی سنت نظریه آزمایی است و موضعی بیرونی، عینی و غیرفردی (به اصطلاح علمی) به تحقیق دارد. در حالی که در رویکرد کیفی بُعد انسانی جامعه و اهمیت معنی در زندگی افراد مهمتر است. در نظریه آزمایی روش کمی همچنین بر اهمیت ابعاد جمعی و نهادی جامعه و تأثیر آن بر زندگی افراد تأکید میشود، در حالی که در نظریه سازی روش کیفی اهمیت فرایندهای تعامل و سهم افراد در ساختن محیط اجتماعی خویش مورد تأکید است.
علاوه بر این در چارچوب روش کمی انسانشناسی فلسفی ویژهای هدایتکننده تحقیق است که به موجب آن نظم و واقعیت اجتماعی 'بیرونی' تلقی میشود و نقش کنشگر (محقق) شناسایی نظم روابط پدیده مورد مطالعه با استفاده از تظاهرات بیرونی آن است و کنش اجتماعی بیش از آنکه متأثر از اندیشه انعکاسی فاعل باشد، متأثر از عوامل اجتماعی است و ماهیت انسان منفعل تلقی میشود.
روش های کیفی در دل فرایند تحقیق قرار دارند و معمولاً خصلت بین رشته ای دارند . روش های کیفی به دنبال کشف پیچیدگی های تعاملات اجتماعی در زندگی روزمره هستند و معانی که افراد شرکت کننده در تعاملات وارد ارتباطات خود می کنند را بررسی می کند، از این رو روشهای کیفی به محیط و بستر طبیعی تعاملات اجتماعی علاقه دارند.
پرداختن به ارتباط بین هستی شناسی و معرفت شناسی با روش در فرایند تحقیق علمی چه ضرورت و اهمیتی دارد؟
هستی شناسی و معرفت شناسی در واقع پرداختن به مبنای روش شناسی تحقیق است. تداخل روش و روششناسی، که از روی مسامحه یا غفلت انجام میگیرد، گاه سبب شده منطق روش و دلایل توجیهی در انتخاب 'روش' خاص مورد توجه کافی قرار نگیرد. روشن است که روششناسی جزئیات زیادی را در خصوص آنچه که باید شناخته شود و شیوههای شناخت جهان در اختیار ما میگذارد و از اینرو انسانشناسی فلسفی مستتر در اتخاذ هر نوع روش و ملاحظات همراه با آن باید مورد توجه قرار گیرد.
برخی فکر می کنند روش های تحقیق ابزارهای تحقیقاتی هستند که در درون یک جعبه ابزار نگهداری میشوند و می توان یکی یکی و با هدف از آنها استفاده کرد، درحالی که تمام روش ها متصل به نظریات و رویکردها هستند. عدم توجه به این نکته در تحقیقات تصویری مخدوش و اشتباه از جهان اجتماعی به دست می دهند.
مطالعه من بر روی حدود 400 پایاننامه دوره ارشد علوم اجتماعی (با گرایشهای مختلف) در دانشگاه علامهطباطبایی به عنوان نماینده دانشگاههای بزرگ کشور، نشان میدهد که در کمتر از پنج درصد پایاننامهها منطق روشی مورد توجه در انتخاب تکنیکها (روشها) و نیز طراحی تحقیق مورد بحث و دفاع قرار گرفته است و این بیانگر انفصال نظریه از روش و انتخاب عادتی و هنجاری روشها در مورد بسیاری از این مطالعات است.
چه عواملی باعث عدم توجه به روشهای کیفی تحقیق در تحقیقات علوم اجتماعی و مطالعات رسانهای در ایران شده است؟
به طور کلی نبودن مدیریت واحد و متمرکز در پژوهشهای اجتماعی و انجام تحقیقات موازی و بیاتکا به نیازها و اولویتهای بخشهای عمومی نقش مهمی در ناکارآمدی بسیاری از مطالعات اجتماعی انجام شده در کشور دارد. تغییرات سریع مدیریتی، انفعال و ناتوانی دانشگاهها در جذب بودجههای پژوهشی، بروکراسیهای پژوهشی، عدم برنامهریزی برای انجام پژوهشهای طولی، و پانل (بهواسطه زودبازده نبودن) همکاریهای ضعیف متخصصان بین رشتهای، فاصلهگیری از بیطرفی ارزشی و جهتگیری برخی محققان نمونههایی از ضعفها و مشکلات سازمانها و مؤسسات پژوهشی در تولید سیستماتیک، متصل و مبتنی بر نیاز پژوهشهای اجتماعی است.
اگر بخواهیم به طور خلاصه وکلی چالش های روش کیفی را موردتوجه قرار دهیم می توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
رواج برخی برداشتهای نادرست از تحقیق کیفی: تلقی رایجی در برخی بخشهای علوم اجتماعی وجود دارد که تحقیقات کیفی را یکسره توصیفی و در چارچوبی ضدرسمی میداند.
غلبه نگرش استاندارد کمّی: در ارزیابی پژوهشهایی که به صورتهای مختلف (پایاننامه، گزارشهای پژوهشی سازمانی یا دانشگاهی و مقالات) در ایران انجام میشود و نیز ارزیابی طرحنامههای تحقیقاتی، چارچوبهای مرجع غالباً منطبق با روششناسی کمّی و بهویژه طرحهای پیمایشی است.
در ایران توجه بیشتر معطوف تولید نظریه رسمی (فرمال) است و تولید نظریه محتوایی در حاشیه قرار دارد؛ و همه نظریه های فرمال هم باید برخاسته از مبنایی تجربی در داده ها باشد.
تولیدات و مصارف فرهنگی عامهپسند در سنت پژوهشهای فرهنگی ایران کمتر موضوع توجه جدی و مستقل بوده است و در نتیجه کمتر در دستور کار پژوهش فرهنگ قرار گرفته است. نگاهی اجمالی به عناوین پایاننامههای گرایشهای مختلف تحقیقی علوم اجتماعی در بیشتر دانشگاههای کشور نشان میدهد که عناوین انتخابی همچنان بیشتر بر حول مفاهیم عام و استعارههایی قرار دارد که از نظریههای فرمال گرفته شدهاند. مفاهیمی همچون سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی، جهانی شدن، عرصه عمومی و دهها عنوان مشابه دیگر که از موضوعات پرطرفدار بهشمار میآید و به فراخور بیانگر رواج مفاهیم و ایدههای نظری در نظریههای اجتماعی غربی نیز محسوب میشود، بیش از آنکه با طرحهایی مورد پژوهش قرار گیرند که ارتباط آن را با متن زندگی روزمره و تجارب زیسته افراد در میدانهای خاص محل زندگی خویش نشان دهد؛ عموماً بر پایه عملیاتی کردن شاخصها و مفاهیمی قرار دارند که اعتبار آنها در ایران ضرورتاً مورد آزمون قرار نگرفته است.
ضعف نظریهپردازی در مطالعه فرهنگ از دیگر چالش های جدی در زمینه به کاربردن روش های کیفی در پژوهش های اجتماعی است.
عدم توافق در معیارهای ارزیابی تحقیقات کیفی : روشن نبودن استانداردها در ارزیابی کیفیت پژوهشهای کیفی و برخی مسائل حل نشده روششناختی از جمله موانع رشد آنها در محافل علمی بهشمار میآیند. در متون درسی طیف کاملی از معیارها برای این منظور پیشنهاد شده است (مثل تکرارپذیری، اعتبار بینذهنی، بازبودن، بازنگری، شفافیت، انعطافپذیری، ارتباط با مسئله ، اشباع نظری، دقت و روایی).
ضعف در آموزش روش و انتقال مهارتهای اجتماعی و ارتباطی: اگرچه آموزش روش تحقیق در دورههای کارشناسی و تکمیلی طیفی از رشتههای علوم اجتماعی وجود دارد، با این حال الگوی مهارتهای تحقیقاتی که چنین آموزشی را هدایت میکند، از جهاتی ضعفهای جدی دارد. برای مثال اگر چه مهارتهای اجتماعی و ارتباطی برای انجام موفق تحقیق به لحاظ مدیریتی (مدیریت تحقیق) و (معرفت شناختی) اهمیت دارند، اما در بیشتر درسهای روش تحقیق توجهی به آن نمیشود. منظور از مهارتهای ارتباطی را در بیان خام و کلی آن میتوان مهارتهای ارسال و دریافت تلقی کرد. برای مثال مهارتهای اصلی ارسالی شامل 'تقویتها' ، 'تبیین' و 'خودافشایی' میشوند. و مهارتهای اصلی 'دریافت' شامل 'سؤال کردن' ، 'شنیدن' و 'ارتباطات غیرکلامی' که خود جزء مهمی از هر دو نوع مهارت به شمار میآید، و محقق کیفی باید با این مهارت های اساسی آشنایی داشته باشد.
غفلت از پتانسیل کیفی دادههای کمی: اطلاعات کمی بهدست آمده از مثلاً یک پیمایش علاوه بر مزایایی که مستقلاً برای تحلیل و توصیف کمی فراهم میسازند، دستمایه مناسبی برای تحلیل و طبقهبندی کیفی بهشمار میآید که غالباً مغفول می ماند و پژوهش ها به این مرحله نمیرسند.
بنیان ضعیف حوزههای بینرشتهای: مطالعات بینرشتهای به مثابه فرایند پاسخگویی به یک سؤال، حل یک مسئله یا پرداختن به عرصهها و عناوینی که بُرد و وسعت آن، امکان بررسی آنها تنها با یک رشته را فراهم میسازد، خود زمینهساز تحولی شگرف در رشد روشهای کیفی بهشمار میآیند. فضاهای آکادمیک بینرشتهای باید امکان همکاری تخصصهای مرتبط و نیز شرایطی را فراهم بسازند که سلیقهها، اولویتها و ارزشگذاریهای محققان مانع از انتخاب ایدهها و روشهای خلاقانه تحقیق نگردد. برای مثال پژوهش در عرصههایی همچون فیلم و سینما، ادبیات عامهپسند، فضای شهری و مطالعات جنسیت مادام که تنها متکی بر اتخاذ پارادایم مسلط یک رشته (مثل جامعهشناسی) و گونهای خاص هر چند رایج از طرحهای روشی آن باشد، توفیق چندانی را به دنبال نخواهد داشت.