در بخش قبلی مقاله دو برداشت متفاوت از روش بارت در تحلیل اسطوره رسانهای که یکی متعلق به استوارت هال و دیگری فیسک بود، را توضیح دادیم. در این بخش از مقاله هدف مراجعه مستقیم به بارت است تا شاید از این طریق بتوانیم روشی را که منطبق آراء و با نوشتههای اوست را تشخیص دهیم.
مقدمه: در بخش قبلی مقاله دو برداشت متفاوت از روش بارت در تحلیل اسطوره رسانهای که یکی متعلق به استوارت هال و دیگری فیسک بود، را توضیح دادیم. در این بخش از مقاله هدف مراجعه مستقیم به بارت است تا شاید از این طریق بتوانیم روشی را که منطبق آراء و با نوشتههای اوست را تشخیص دهیم.
بارت؛ معناهای صریح و ضمنی
بارت در مقاله معانی صریح و ضمنی، در توضیح فرایند دلالت گری می نویسد که 'نظام دلالتگری از دو سطح بیان (E) و محتوا (c) ' تشکیل شده است. توجه داشته باشید که آنچه باعث می شود تا فرایند دلالتگری شکل گیرد. وجود یک رابطه بین این دو سطح بیانی و محتوایی می باشد. این رابطه را بارت با (R) نشان می دهد، که حاصل آن چنین به نمایش در می آید (ERC) ، این جمله چنین معنا می دهد: 'رابطه' 'بیان' با 'محتوا'. این رابطه تنها نشان دهنده سطح اول دلالتگری است. سطحی که دال و مدلول در سطح یک نشانه با یکدیگر در یک رابطه دلالتگری قرار می گیرند. حال دال را بیان یعنی E و مدلول را محتوا یعنی Cفرض کنید، رابط را نیز فرایند دلالتگری یعنی R فرض کنید و پس از آنکه یکبار دیگر قطعه بالا را مطالعه کردید، به ادامه بحث بارت که در زیر ارائه خواهد شد، توجه کنید:
'اجازه دهید فرض کنیم که این نظام ERC خود به جزیی از یک نظام دوم تبدیل شود، که وسیع تر از نظام اولیه است: در اینجا ما با دو نظام دلالتگری روبرو هستیم که بر روی یک دیگر قرار گرفته اند (imbricated) اما با یکدیگر تماسی ندارند، یا گیج (Staggered) هستند'.
در اینجا امکان دو وضعیت مختلف بوجود می آید؛ حالت اول را می توان دلا لتهای ضمنی نامید و حالت دوم را می توان حالت دلالتهای فرازبانی نام گذاشت.
'در حالت اول، نظام اول، یعنی (ERC) به سطح بیانی یا دال، برای نظام دوم تبدیل می شود'.
یعنی ERC (در نظام اول) مساوی است با E در نظام دوم . از آنجا که نظام دوم خود رابطه ای است بین دال و مدلول یعنی ERC می باشد. ما می توانیم بجای E ، یعنی دال، در نظام دوم ، ERC نظام اول را قرار دهیم. پس ما با چنین رابطه معنایی در سطح دوم یا نظام دوم روبرو می شویم :RC(ERC) . به این رابطه، نشانه شناسی معنایی ضمنی (Connotative) می گویند:
'اولین نظام، سطح دلالتگری صریح (Denotation)، و دومین نظام(وسیع تر از اولی)، سطح دلالتگری ضمنی (Connotation)می باشد. بنابراین ما چنین مطرح خواهیم کرد که دلالتگری ضمنی نظامی است که سطح بیانی آن از یک نظام دلالتگری شکل گرفته است: موارد مشترک دلالتگری ضمنی شامل نظامهای پیچیدهای میشود که زبان نظام اولین آن را شکل می دهد (این البته، برای مثال، مورد ادبیات است). (رولان بارت، دلالتگری صریح و ضمنی، صص129-130 ) '
پیش ا ز آنکه به حال دوم، که حالت ضمنیت فرازبانی است وارد شویم اجازه دهید تا همین بحث بارت را با مثالی که استوارت هال، از بارت، برای توضیح اسطوره، ارائه داده بود، منطبق سازیم. اجازه دهید تا یکبار دیگر نوشته استوارت هال را بخاطر آوریم:
بارت توضیح می دهد که بازنمایی در دو مرحله متفاوت اما مرتبط انجام می شود. در مرحله اول، دال ها(عوامل تصویری) و مدلول ها(مفاهیمی چون سرباز، پرچم و غیره) با یکدیگر تلفیق می شوند تا نشانه ای را شکل دهند که دارای یک پیام ساده صریح می باشد: یک سربا ز سیاه به پرچم فرانسه سلام نظامی می دهد. '
پس به عبارت دیگر عوامل تصویری یعنی دال در اینجا E است،
مفاهیمی چون سرباز و ... یعنی مدلول در اینجا C است.
رابطه دلالتگری در اینجا R است.
معنای صریح، در سطح اول دلالتگری: 'سربازی سیاه به پرچم فرانسه سلام نظامی میدهد' ERC= .
این سطح، سطح معانی صریح یا denotation بود، اما ما با سطح دیگری یعنی سطح معانی ضمنی یعنی Connotationهم روبرو هستیم. در سطح دوم یعنی سطح دلالت ضمنی، ERC سطح اول (معانی صریح) به جای 'دال' در سطح دوم می نشیند. از آنجا که رابطه دوم نیز ERC است. اگر به جای E (در سطح دوم یعنی سطح دلالتگری ضمنی)ما ERC سطح اول را قرار دهیم چنین رابطه ای خواهیم داشت:
سطح دوم دلالتگری (دلالت ضمنی) = RC (سربازی سیاه به پرچم فرانسه سلام نظامی میدهد-E)
اجازه دهید تا به ادامه صحبت استوارت هال توجه کنیم:
در دومین مرحله، این پیام کامل یا نشانه(منظور دلالت صریح ' Denotation 'است درباره سرباز سیاهی که به پرچم فرانسه سلام نظامی می دهد-توضیح از نگارنده) به دومین دسته از مدلول ها ربط داده می شود- تم های موضوعی فراگیری درباره استعمار فرانسه. اولین، معنای کامل شده، به مثابه دال برای فرایند بازنمایی در مرحله دوم کارکرد پیدا می کند، و زمانی که با تم های وسیع تری بوسیله خواننده ربط داده شد، به یک پیام یا معنای دومی منجر میشود که دارای قاب بازتر ایدئولوژیکی است.
حال اجازه دهید تا گفته های استوارت هال را به شکل یک رابطه نشان دهیم:
E یعنی شکل، در اینجا= سربازی سیاه به پرچم فرانسه سلام نظامی میدهد
C یعنی محتوا، در اینجا = تم های وسیع تری بوسیله خواننده
R یعنی همان رابطه دلالتگری، که در اینجا طبق گفته هال= (بوسیله خواننده) ربط داده شد،
سطح دوم دلالتگری = قاب بازتر ایدئولوژیک
اجازه دهید تا ERC در سطح دوم یعنی سطح معنا های ضمنی را با توجه به معادلاتی که هال برای هر یک بکار برده بود دوباره نویسی کنیم:
پیام دوم، قاب بازتر ایدئولوژیک =(ربط داده شدR)( تم های وسیع ترC)(سربازی سیاه ... سلام نظامی E)
استورات هال این معادله را در ارتباط با اسطوره توضیح می دهد. تفاوت فنی فیسک و استوارت هال دقیقا دراینجاست که فیسک اسطوره را مفهومی فرازبانی می بیند اما هال اسطوره را درامتداد معانی ضمنی ولی در سطحی فوقانی تر توضیح داده بود. اجازه دهید تا یکبار دیگر به بحث فیسک بپردازیم.
'اگر دلالت ضمنی Connotation سطح دوم معنایی دال می باشد، اسطوره سطح دوم دلالت گری مدلول محسوب می شود.' (فیسک، 1982،ص 93)
این عبارت فیسک بدان معنا است که ما ERC سطح اول را نمی توانیم جایگزین دال یا شکل یعنیE نمائیم، بلکه مجبور هستیم تا آنرا بر جای محتوا یعنی مدلول یا c ، قرار دهیم. و اگر اینکار را انجام دهیم دو معادله کاملا متفاوت از تفسسیر استوارت هال و فیسک بدست می آوریم: ERC)RC) و ER(ERC). برای درک بهتر مسئله اجازه دهید تا بازهم بهخود بارت مراجعه کنیم.
اسطوره به مثابه فرازبان
بارت در مقاله «اسطوره های امروزین»، اسطوره را نظامی فرا زبانی معرفی می کند. اگر برای آغاز کار این نظر وی را مورد تائید قرار دهیم در قدم بعدی باید از خود بپرسیم که فرازبان چیست و چه تعریفی از آن وجود دارد و تفاوت دلالتگری فرازبانی با دلالتگری ضمنی در چه نکته ای نهفته است؟ برای پاسخ به این سئوالات باردیگر مجبور به رجوع به مقاله دلالتهای ضمنی و صریح بارت می شویم. بارت درباره فرازبان، در ادامه مطلب خود در دلالتهای صریح و ضمنی(یا به عبارت صحیح تر، فرایندهای دلالتگری صریح و ضمنی) چنین توضیح می دهد که رابطه سطح اول دلالتگری یعنی سطح معنای صریح(سطح زبانی) با سطح دوم دلالتگری یعنی سطح معنای ضمنی می تواند به شکلی متفاوت و مخالف نمود پیدا کند. اگر در رابطه با شکل گیری معنای ضمنی، معنای صریح(ERC) در سطح اول در جای شکل نشانه یا دال E قرار می گرفت، در فرازبان ERC سطح اول یعنی معنای صریح بر جای مدلول یعنی محتوا قرار می گیرد:
'(ERC) نظام اول، مانند سطح دلالتگری ضمنی Connotation، به سطح بیانی Expressionتبدیل نمی شود، بلکه جانشین سطح محتوایی Content، یا مدلول، در سطح دوم، می گردد.' (بارت، معانی صریح و ضمنی، در کولبی1996،ص 130)
بارت بلافاصله در ادامه مطلب چنین توضیح می دهد:
'یا آنکه ER(ERC)این مورد فرازبان است: یک فرازبان نظامی است که سطح محتوایی آن خود متشکل از یک نظام دلالتگر ی است: یا آنکه، آن نظامی است نشانه شناختی که یک نظام نشانه شناختی را پردازش می کند.'
توضیح داده شد که بارت اسطوره را فرا زبان ارزیابی می کند و چنین توضیح می دهد که در رابطه با اسطوره ما دوباره با همان شکل سه بعدی دال، مدلول و نشانه روبرو می باشیم. اما اسطوره مفهومی پیچیده و کمی گنگ است، چرا که سازه ای است حاصل یک زنجیره نشانه شناختی پیشینی. اسطوره در حقیقت سطح دوم نظام نشانه شناختی (Second - order Semiological system) است. آنچه در سطح اول نشانه شناسی، نشانه ای است ترکیب یافته از دال و مدلول، در سطح دوم تنها به یک دال تبدیل میشود(بارت، 1972ب)
متوجه می شویم که با آنکه در مقاله اسطوره های نوین بارت اسطوره را فرازبان تعریف کرده است اما در ادامه بارت ERC معنای صریح را بر جای 'دال' قرار می دهد و نه بر جای 'مدلول' آنگونه که در مقاله دلالتهای ضمنی و صریح، انجام داده بود
استوارت هال بر اساس تفکر بارت محق بود تا معنای صریح یک نشانه را از سطح اول، در جایگاه دال در سطح دوم قرار دهد چرا که بارت بهروشنی می گوید که آنچه در سطح اول نشانه شناسی، نشانه ای بود ترکیب یافته از دال و مدلول، در سطح دوم تنها به یک دال تبدیل میشود. پس استوارت هال دقیقا بر اساس نظر بارت در مقاله اسطورههای نوین، تحلیل عملی اسطوره را توضیح داده است. با توجه به مطالب بارت در اسطوره های نوین تفکر فیسک که منجر به جای دادن معنای ضمنی نشانه از سطح اول، در جایگاه مدلول، در سطح دوم می گردید، نمی تواند پایه و اساسی داشته باشد. اما آیا واقعا چنین است؟ اجازه دهید تا ادامه مطلب را از زبان خود بارت توضیح دهیم:
بارت ادامه می دهد که در رابطه با اسطوره ما با دو نظام نشانه شناختی روبرو می باشیم. یکی از آنها که گیج و مبهم است، نظام زبانی (Language System)است. نظام زبانی معمولی را بارت 'موضوع - زبان (Subject - Language)می نامد. برای آنکه این زبانی است که بهوسیله اسطوره مورد استفاده قرار می گیرد تا نظام معنایی متفاوتی بر پایه آن بنا نهاده شود. بنابراین اسطوره یک مفهوم فرازبانی است که نوعی زبان دوم محسوب می شود. به عبارت ساده تر زبان - موضوع، وسیله صحبت کردن درباره اسطوره به مثابه یک نظام فرازبانی است(بارت، 1972ب).
دقیقا در اینجا است که متوجه می شویم تفکر فیسک نیز درست بوده است. چرا که اگر اسطوره یک نظام فرازبانی باشد. آنگاه بر اساس مقاله بارت درباره دلالتهای ضمنی و صریح، نشانه سطح اول یا بهتر است بگوئیم معنای صریح نشانه در سطح اول جایگزین دال یا شکل بیان یا E درسطح دوم نمیشود، بلکه جایگزین C یعنی محتوا یا مدلول میشود. اجازه بدهید به همان مطلب بارت درباره معانی ضمنی و صریح رجوع کنیم. بارت درباره فرازبان (Metalanguage) چنین می گوید:
'(ERC) نظام اول، مانند سطح دلالتگری ضمنی (Connotation)، به سطح بیانی (Expression)تبدیل نمی شود، بلکه جانشین سطح محتوایی، یا مدلول، در سطح دوم، می گردد.'
به عبارت ساده تر در اینجا ما تناقضی را شاهد هستیم که این تناقض ریشه در کار خود بارت دارد. اگر مبنا را تنها نوشته های بارت درباره اسطوره و اسطوره شناسی قرار دهیم. حق با استوارت هال است. اما اگر به دلیل آنکه اسطوره بهوسیله خود بارت فرازبان محسوب شده است، مبنا را مطلب بارت در باره معانی یا دلالتهای ضمنی و صریح قرار دهیم. آنگاه فیسک بروشنی محق می باشد تا معنای صریح حاصله از سطح اول نظام نشانه شناختی را در جایگاه مدلول در نظام دوم نشانه شناختی قرار دهد. اما برای آنکه به یک نتیجه گیری دقیق تر در رابطه با روش تحلیل اسطوره دست یابیم اجازه دهید تا در قسمت های بعدی درعمق بیشتری به کنکاش در نوشته های بارت بپردازیم.