نظریه، منشاء حرکت و پویایی در علم است و هیچ دانشی از آن بینیاز نیست. هر نظریه درآغاز، فرضیهای است که در جریان تحقیق و پژوهش رشد مییابد، و پس از گذر از رودخانه خروشانی که اثبات یا عدم اثباتش را میسنجد، به سرمنزل مقصود میرسد. محقق در این مسیر پرپیچ و خم، نگهبانی است که ابزار نام آشنایش در این مسیر، چیزی جز روش تحقیق نیست...
اشاره: زینب کوهیار - نظریه، منشاء حرکت و پویایی در علم است و هیچ دانشی از آن بینیاز نیست. هر نظریه درآغاز، فرضیهای است که در جریان تحقیق و پژوهش رشد مییابد، و پس از گذر از رودخانه خروشانی که اثبات یا عدم اثباتش را میسنجد، به سرمنزل مقصود میرسد. محقق در این مسیر پرپیچ و خم، نگهبانی است که ابزار نام آشنایش در این مسیر، چیزی جز روش تحقیق نیست. دنیا از وقتی علم را شناخت به این ابزار نیازمند بود و امروزه، پویایی کشف روشهای تازه، کمتر از خود علم نیست. این مصاحبه، قسمت اول از سلسله گفتوگوهای ما با دکترمحمود شهابی، استادیار دانشگاه علامه طباطبایی و محقق اجتماعی، درباره روشهای تحقیق در علوم ارتباطات و مطالعات رسانهای است که از انواع معرفتشناسی و تعریفشان آغاز میشود و به وضعیت پژوهشهای ارتباطی و روشهای پژوهش در ارتباطات ختم میشود.
***
-تعریف شما از معرفت شناسی و انواع آن چیست؟ و در حال حاضر کدام یک از رویکردهای معرفت شناسی بر تحقیقات ارتباطی سایه افکنده است؟
معرفت شناسی شاخهای از فلسفه است که در مورد منشاء، ماهیت، راههای کسب و محدودیتهای دانش انسانی بحث میکند. به طور کلی میتوان از پنج نوع معرفت شناسی سخن گفت: پوزیتیویسم یا اثباتگرایی، تفسیرگرایی، رئالیسم انتقادی، پساساختارگرایی و معرفت شناسی فمنیستی. البته درباره وجود چیزی تحت عنوان معرفت شناسی فمنیستی بین علمای علوم انسانی و اجتماعی، اجماع وجود ندارد. در این جلسه درباره دو معرفت شناسی پوزیتیویستی و تفسیرگرا صحبت میکنیم. در معرفت شناسی پوزیتیویستی، انتظار میرود که محقق علوم اجتماعی، اجتماع را همان طور ببیند و مطالعه کند که محقق علوم طبیعی، طبیعت را. به عبارت دیگر، در نگاه پوزیتیویستها، هیچ تفاوتی بین جهان طبیعی و جهان اجتماعی وجود ندارد. در این رویکرد، محقق فکتها و امور واقع را جمعآوری میکند، و رابطه علی بین این فکتها را شناسایی میکند تا به تولید علم برسد دیدگاهی که به نگاه دورکیمی شهرت دارد، منبعث از همین رویکرد است. این اولین مفروضه پوزیتیویسم است. دومین مفروضه پوزیتیویسم، عینیتگرایی است. عینیتگرایی از نظر یک محقق اثباتگرا یعنی لزوم ایجاد فاصله بین فاعل شناخت و مفعول شناخت. در این رویکرد باید بین محقق و موضوع مورد مطالعه فاصله باشد و محقق، آزاد از ارزشها به پدیدههای اجتماعی نگاه کند و تحت تاثیر قضاوتها و ارزش ها قرار نگیرد.
اگر بخواهیم به این سوال پاسخ بدهیم که تحقیقات ارتباطی و رسانهای در ایران، از منظر معرفت شناسی چه وضعیتی دارند، با توجه به تاکیدی که روی تحلیل محتوا و پیمایش میشود، باید گفت که در ایران شاهد سلطه معرفت شناسی پوزیتویستی در علوم ارتباطات هستیم. اگر کتابها، مقالات و پایاننامههایی را که در دانشکدههای مطالعات ارتباطی و ژورنالیسم تولید شده ببینید، سلطه پوزیتیویسم را احساس میکنید. در بیشتر پایان نامهها، یا از تحلیل محتوای کمی استفاده شده است یا پیمایش. از روشهای کیفی که محصول شیفت پارادایمی از پوزیتیویسم به تفسیر گرایی است یا حتی از سه رویکرد معرفت شناسی دیگر در پایاننامههای حوزه علوم ارتباطات تقریبا خبری نیست.
-دلیل این امر تاثیر پذیری محققان ایرانی از نظریههای ارتباطی آمریکایی است یا علت دیگری دارد؟ و چه نقد هایی به این سلطه وارد است؟
به طور کلی علوم اجتماعی در ایران، تا حد خیلی زیادی تحت تاثیر کارکردگرایی آمریکایی بوده و هنوز هم هست. گرچه نشانههایی از فاصله گرفتن از این سنت معرفت شناسانه را در ده سال اخیر شاهد بوده ایم ولی هم چنان غلبه معرفت شناختی پوزیتیویسم محسوس است. این مسئله دلایل خاصی دارد که هم سازمانی است و هم سیاسی. علوم اجتماعی در ایران، پوزیتیویست متولد شده و سایر رویکردهای معرفت شناسانه همواره در حاشیه بوده اند. کمتر موسسه یا مرکز پژوهشی دولتی را میتوان سراغ گرفت که برای تحقیقات غیر پوزیتیویستی بودجه پژوهشی در نظر بگیرد. بعلاوه یک دستور کار سیاسی در معرفت شناسی اثبات گرا وجود دارد و آن همان کنترل واقعیت و حیات اجتماعی است. نقش محقق در چنین شرایطی، در حد یک تکنسین اجتماعی تنزل پیدا میکند. بنابراین طبیعی است چنین تحقیقاتی که با قصد مداخله، تغییر، و پیشبینی واقعیت اجتماعی صورت میگیرند، بیشتر مورد پسند سازمانهای دولتی تامینکننده بودجه پژوهش باشند. بنابراین در تکمیل مفروضات باید بگویم که هدف از تحقیق علمی در معرفت شناسی اثباتگرا یا پوزیتیویسم، رسیدن به یکسری تعمیمها و روابط علت و معلولی با هدف مداخله و پیشبینی واقعیت اجتماعی است.
درحال حاضر چندین نقد به سلطه معرفت شناسی اثباتگرا در تحقیقات ارتباطی وجود دارد. معمولا در تحقیقات برخاسته از معرفت شناسی پوزیتیویستی، مخاطب کاملا منفعل و پذیرای اثرات کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت رسانه ای و قربانیان بیدفاع و آسیب پذیر در برابر اغوای رسانه ای تلقی میشوند. در تحقیقاتی که در کشور ما انجام شده، به خصوص در تحقیقاتی که با سفارش سازمان های رسمی بوده، این رویکرد رسانه محور به وضوح به چشم میخورد. دومین نقدی که به تحقیقات برخاسته از معرفت شناسی پوزیتیویستی وارد است و در ایران هم مصداق دارد این است که تحقیقات مبتنی بر معرفت شناسی اثباتگرا، تجربه زیسته مردم را مورد توجه قرار نمی دهد. این تحقیقات بندرت از منطق استقرایی و اکتشافی تبعیت میکنند. محقق در این رویکرد، به اینکه مردم از رسانهها چگونه استفاده میکنند و چه تعاملی با رسانه برقرار میکنند، توجهی ندارد. یک نگاه کاملا بیرونی در این رویکرد حاکم است و این باعث میشود، محقق گمراه شود و به آنچه که واقعا در جامعه میگذرد پی نبرد و توصیف ها، تبیین ها، توصیه ها و تجویزهای ناصواب در اختیار مسئولان ذیربط قرار دهد.
-رویکرد دوم معرفت شناسی چطور به پدیدههای ارتباطی نگاه میکند؟
در سنت تفسیرگرایانه، به هیچ وجه هدف تحقیق پیدا کردن روابط علی، بین فکتهای قابل مشاهده نیست بلکه محقق میخواهد از چشم کنشگران به پدیدهها نگاه کند و ببیند که آنها، چگونه محیط اطراف را درک و فهم میکنند و چه برداشتی از واقعیت اجتماعی دارند. در شکل گیری این سنت معرفت شناختی میتوان ردپای جامعهشناسان بزرگی مثل ماکس وبر را دید. این سنت در برخی از حوزه های بین رشته ای جدید از جمله در مطالعات فرهنگی، کاربرد فراوان دارد. تفسیرگرایی هم مثل پوزیتیویسم، دارای مفروضههایی است. در این رویکرد، محقق سعی میکند در محیط تحقیق غرق شود و خیس بخورد. اینجا قرار است محقق مشاهده عمیق داشته باشد و روشهای کیفی را استفاده کند. در این رویکرد، محقق وارد میدان تحقیق میشود و از درون گروه مورد مطالعه اطلاعات مورد نیاز را تهیه میکند. به تعبیر کلیفورد گیرتز، از بزرگان مردم شناسی، در این رویکرد، آزمایشگاه محقق، خود محقق است و رابطه یا تعاملی که با مخاطبانش برقرار میکند. از دل این تعامل و گفتوگوهاست که تولید دانش صورت میگیرد و نه خارج از آن. به عبارت دیگر، تفسیرگراها معتقدند که جهان اجتماعی مستقل از معانی اجتماعی که کنشگران برای درک آن، در نظر گرفتهاند نیست. درواقع این همان سازهگرایی است. یعنی هرجامعهای در هر عصری و در هر مکانی تعریف خاصی از واقعیت اجتماعی دارد. در تفسیرگرایی، تعریف خاصی از واقعیت اجتماعی وجود دارد که متفاوت از فکت در پوزیتیویسم است. فکت در پوزیتیویسم تقریبا دارای قطعیت است. اما آنچه تفسیرگرا از آن صحبت میکند، فکت نیست بلکه معانی درحال تولید شدن و بازتولید شدن است. این معانی درحال تحولند و نسبیاند. بنابراین، کار تفسیر گرایان، مستند کردن این معانی اجتماعی است که افراد این جامعه یا گروه از واقعیت اجتماعی دارند. انعکاس چنین رویکردی را در مطالعات فرهنگی به خوبی میبینیم. این رویکرد باعث میشود که ما نگاه جمال شناسانه و سلسله مراتبی به فرهنگ را کنار بگذاریم و به امور عادی، جاری و معمولی مرتبط با شیوه زندگی مردم توجه کنیم. یعنی هرچیزی که حامل معنا باشد ارزش مطالعاتی پیدا میکند. در همین راستا، ممکن است محقق تفسیرگرا موضوعی را مطالعه کند که از نظر برخی سخیف باشد. این نگاه ضد سلسله مراتبی، استقرایی و پدیدارشناسانه به فرهنگ، از دستاوردهای مهم تفسیرگرایی است. تجربه زیسته مردم، محل تولید و بازتولید وا لبته به چالش کشیدن معانی است. کار محقق تفسیرگرا، پیدا کردن همین معانی است چه در لحظه تولید، چه در لحظه بازتولید و چه در لحظهای که به چالش کشیده میشود.
-معرفت شناسی تفسیرگرایانه چه دستور کار سیاسی را دنبال میکند؟
هر یک از معرفت شناسی ها دستور کار سیاسی متفاوتی را دنبال میکنند. اگر در تحقیقات پوزیتیویستی دستور کار سیاسی پنهان و یا آشکار، کنترل حیات اجتماعی یا مهندسی آن است طبیعی است که در معرفت شناسی تفسیرگرا چنین هدفی دنبال نمیشود. در تفسیرگرایی هدف نوعی دموکراتیزه کردن فرهنگ است. محقق در این رویکرد به دنبال این است که ببیند دادهها چه میگویند. درواقع در این رویکرد این مجال به داده ها داده میشود تا خود سخن بگویند. در این نوع رویکرد، به لحاظ سیاسی، هرمنوتیک و پلورالیسم معرفتی حاکم است.
-تفسیرگرایی چقدر بین محققان ایرانی ارتباطات جای دارد؟
در ده سال اخیر و با پیدایش مطالعات فرهنگی در ایران معرفت شناسی تفسیرگرا تا حدی مطرح شده است و بر مطالعات رسانهای نیز اثر گذاشته است اما، همان طور که گفتم سیطره همچنان با پوزیتیویسم است. این امر دلایل مختلفی دارد از جمله عدم آشنایی محققان ما با روش های تحقیق متناسب با رویکرد تفسیرگرا. در دانشگاههای ما به ندرت، روشهای تحقیق کیفی آموزش داده میشود. مشکل ما در درجه اول، مشکل آموزشی است. هنوز هم از روشهای کیفی در برنامههای درسی خبری نیست و تنها چند دانشگاه و در چند رشته محدود، روشهای کیفی را آموزش میدهند. این درحالی است که انواع روشهای کیفی وجود دارد ولی متاسفانه، در منوی پژوهش کشور ما، فقط یک غذا برای سرو پیشنهاد شده است. این منو باید باز باشد تا هر محققی براساس علایق و نیازهایش، روش تحقیق مورد نظر را انتخاب کند. ولی متاسفانه موانع زیادی برای انجام تحقیقات کیفی در ایران وجود دارد و این تصور غلط شکل گرفته که تنها یک نوع روش تحقیق وجود دارد و آن هم روش برگرفته از معرفت شناسی پوزیتیویسم است. علاوه بر مشکل آموزشی، عدم حمایت از تحقیقات کیفی هم به مهجور ماندن تفسیر گرایی در مطالعات ارتباطی دامن میزند. محققان مجبورند دوزیست باشند. یعنی از یک طرف به تقاضاهای کارفرمایان دولتی برای انجام تحقیقات پوزیتیویستی پاسخ مثبت دهند و از طرف دیگر، علایق کیفی و تفسیرگرایانه خودشان را در تحقیقات دانشگاهی شان دنبال کنند. طبیعی است که نبود حامیان مالی برای پژوهشهای کیفی، بازار پژوهش را در اختیار تحقیقات پوزیتیویستی قرار میدهد. سومین مسئله، عدم پذیرش اعتبار و مشروعیت علمی تفسیرگرایی از سوی برخی محققان اثباتگرا است. هنوز برخی پوزیتیوستها، همزیستی روشهای کمی و کیفی را نپذیرفتند چون معتقدند که این روشها در ایران، اعتبار علمی ندارد.