درسنامه روزنامهنگاری پژوهشی-12
سبک هر نویسنده تابع شخصیت اوست و با گذشت زمان و به صورت طبیعی شکل میگیرد. محتوای گزارش نباید زیر پرتو سبک شما بیجلوه شود، در این صورت بیاهمیت به نظر میرسد. به یاد داشته باشید یک متن با سبک ساده را به راحتی میتوان پیچیده کرد اما سادهکردن متنی با سبک پیچیده دشوار است. مراقب باشید گرفتار سبک و سیاق و صنایع و بدایع نشوید. کلید نویسندگیِ تحقیقی حفظ ضربآهنگ است که سنگینیِ سبک کُندش میکند.
اشاره: در دوازده شمارۀ پیشین درسنامۀ روزنامهنگاری پژوهشی این مراحل را آموختیم:
چیستی روزنامه نگاری پژوهشی (درسنامه اول)، نحوۀ انتخاب سوژه در آن (درسنامه دوم)، اهمیت و کاربرد فرضیهها (درسنامه سوم) ، بررسی یک مورد گزارش فرضیهمحور (درسنامه چهارم)، معرفی منابع باز (درسنامه پنجم) ، بهرهگیری از منابع باز (درسنامه ششم)، کار با منابع انسانی (درسنامه هفتم)، شگردهای مصاحبه (درسنامه هشتم) ، عُرفهای ارجاعدهی به منابع انسانی (درسنامه نهم)، جمعآوری و ساماندهی مدارک (درسنامه دهم) ، استفاده از پروندۀ مادر (درسنامه یازدهم)، و اینک در دوازدهمین درسنامه موضوع انتخاب سبک روایت (گاهشماری روایت یا ادیسه) را با هم میخوانیم.
***
1- اصول انتخاب سبک
لطفاً ساده نباشید
بیشترِ ما روزنامهنگارها آموختهایم تنها واقعیت را گزارش کنیم و نتیجهگیری را به خواننده واگذاریم. یادگرفتهایم واقعیتها نباید از تشخص گزارشگر رنگ بگیرند. و هر روشی غیر این، شوخی است.
البته به نظر ما این رویکردِ بیطرفنما اگر به موقع و آگاهانه بهکار رود، میتواند بسیار موثر باشد اما نگاه افراطی که که میگوید گزارشگر نباید علاقهها، شخصیت و ارزشهای خود را در کارش بروز دهد، پذیرفتنی نیست. برای اینکه مخاطب باید تأثیر موضوعها و واقعیتهای گزارش شده را عمیقاً حس و درک کند و وظیفۀگزارشگر است که این امکان را به او دهد.
با این حال، از یک نظر گزارشگر باید بیطرف باشد. او باید در مشاهدۀ واقعیتهای هر وضعیتِ مشخص، بیطرف و راستگو باشد. این بیطرفی به معنی بیتفاوتی به پیامدهای واقعیتها نیست و نباید باشد. هدف پایهای گزارشگریِ تحقیقی کمک به اصلاح امور است و خواست اصلاح جامعه، خواستی درونآختی[1] (یا خواست انسانِ کُنشگرِ آگاه) است.
واقعیتهای عینی[2]- واقعیتهایی که مهم نیست مشاهدهگرانشان کیستند، آنها بهجِد زیر سوال نمیروند - وسیلهاند نه منتهای تحقیق. مخاطب، تنها اطلاعات واقعیتهای عینی را نمیخواهد. او نیازهای بیشتری دارد: معنای اطلاعات را میخواهد و معنا را کسی باید بیافریند. معنادهی از همانجایی آغاز میشود که گزارشگر موضوعی را دارای اهمیت دانسته و انتخاب میکند. در یک کلام؛ ماجرا را طوری گزارش کنید که هم چشمگیر باشد و هم بر پایۀ واقعیتها.
بیشتر نویسندگان بیش از حد نگران سبکاند. داوری ما چنین است که سبکِ دُرُست و اصیل، سبک شخصی است. سبک هر نویسنده تابع شخصیت اوست و با گذشت زمان و به صورت طبیعی شکل میگیرد. محتوای گزارش نباید زیر پرتو سبک شما بیجلوه شود، در این صورت بیاهمیت به نظر میرسد. به یاد داشته باشید یک متن با سبک ساده را به راحتی میتوان پیچیده کرد اما سادهکردن متنی با سبک پیچیده دشوار است. مراقب باشید گرفتار سبک و سیاق و صنایع و بدایع نشوید. کلید نویسندگیِ تحقیقی حفظ ضربآهنگ[3] است که سنگینیِ سبک کُندش میکند.
از دودلی بهراسید
چه بسا گزارشگران در ارتباط با برخی افراد بانفوذ و قدرتمند احساس کردهاند که با آنها مثل گماشتههای نادان رفتار شده است. این تجربهها یکی از دلایلی است که برخی گزارشگرها به شایستگیهای خود ایمان ندارند. بعضی واقعاً روزنامهنگار شدهاند تا آدمهایی را که فکر میکنند جالبتر و مهمتر از خودشاناند ملاقات کنند.
این گرایشها برای تحقیق سماند و فکر نکنید تعداد کسانی که با این میل روزنامهنگار شدهاند کماند. هر سال در بین شاگردانِ روزنامهنگارم چند نفر را میبینم که یک موضوع عالی انتخاب کردهاند، تحقیقی فوقالعاده را به پیش بردهاند و در پایان تمام دسترنجشان را به باد دادهاند: روزنامهنگار حقیقتی ناگوار را کشف کرده، آنگاه یافتهها را به شخصی عالیرتبه عرضه کرده و به وی اجازه داده که آنها را دروغ جلوه دهد. معمولاً قدرتمندان میدانند چگونه با لحنی فرزانهوار تهدید کنند و گزارشگرِ از‑خود‑بیخود تسلیم شده است.
برای نمونه سخن پزشکی سرشناس را دربارۀ سقط جنین به دلایل پزشکی، در پایان یک گزارش تحقیقی بخوانید: «بعضی وقتها عدم قطعیت باعث میشود زوجین تصمیمی بگیرند که برای عدهای قابل قبول است ولی برای عدۀ دیگری خیر.» این پزشک که بسیار دلپذیر صحبت میکند، در حال انکار واقعیتی است که گزارشگر کشف کرده است: اینکه کارکنانِ پزشکی و نه والدین نوزادان میان مرگ و زندگی آنها انتخاب میکردهاند. با تحویل آخرین جملات گزارش به این پزشکان، گزارشگر کار خود را تباه کرده است. مواظب این لحظههای بیایمانی به کار خود باشید.
نه نرمدل باشد نه بداخلاق
فشار اجرا و جمعکردن یک تحقیق گاهی فرساینده، یأسآور و اعصابخردکن است. در نتیجه گزارشگر ممکن است به سمتی برود که لحناش توهینآمیز و پرخاشجو شود. پرخاشگری مکانیزم دفاعی افراد در برابر فشار روانی است. اما همزمان در نگاه مخاطبان نشانۀ ناتوانی است و بدتر از این در یک دادگاه میتواند دلیلی باشد بر قصد تهمتزدن به دیگر شهروندان.
اتهامهای مستدل را به ناسزا نیالایید وگرنه هزینهاش را به تلخی خواهید پرداخت. دستنوشتههاتان را چندباره بخوانید تا مطمئن شوید اثری از کجخلقی و ادعاهای بیهوده دردسرساز، در آنها نماند.
2- پسزمینهسازی[4] سبک: کاربرد الگوها
هر مشکلی در هنر داستان بهدست نابغهای حل شدهاست. نوابغ هم بعضی فنون و وسایل را از دیگران اخذ کرده اند. (شکسپیر برای مثال پیرنگ[5] را از نمایشنامهنویسان و تاریخنگاران دیگر اخذ کرد.) شما هم نابغه باشید یا نباشید میتوانید چنین کنید. در کنار جوییدن اطلاعات، جُستن چنین الگوهایی باید بخشی از تحقیق شما باشد.
وقتی پروژهای را شروع میکنید، راویانی که کارهای مشابه کردهاند را شناسایی کنید و آثارشان را با توجه به دغدغههای خود بخوانید. به خصوص اگر با روایتی طولانی سروکار دارید این روش مهمتر است. قطعاً شما وقت ندارید هم اطلاعات گردآورید و هم کل شگردهای روایت مورد نیاز را ابداع کنید.
برای نمونه تشریح روندهای کاری قضایی برای پژوهشگران دشوار است چون این فرایند گاه شبیه سرسرهبازی لب پرتگاه است. جذاب کردن چنین روایتهایی سخت و دور از دسترس است اما بالزاک در فراز و نشیب زندگی بدکاران[6] به خوبی از عهدۀ این کار برآمده. مشکل دیگر پژوهشگران کنار آمدن با تعداد انبوه شخصیتهای یک داستان است. چون گزارشگر برخلاف قصهنویس نمیتواند شخصیتهای اضافی را برای سادگی روایت سربِبُرد. رماننویس انگلیسی َانتنی ترولِپ[7] یک ساختار روایت صحنه‑به‑صحنه ایجاد کرد که این مشکل را حل میکند به این ترتیب که شخصیتهای روایت را در واحدهایی کوچکتر پخش میکند. مورخان رومی مانند داتیتوس[8] و سویتانیوس[9] نیز به ترتیب روایت اَکشن غیرداستانی و نیمرخنگاری سیاسی را توسعه دادند. کینگ ویدورِ[10] فیلمساز نیز شیوههای آهنگین را در بازی، فیلمبرداری و تدوین ، با پشتکار تجربه کرد.
از هر روش و سنتی که برای شما مناسبتر است استفاده کنید. برای اینکه کارتان ماشینی نشود، روی جنبههای هنریاش وقت بگذارید. مطالعه کنید و هر آنچه را نیاز داشتید برگیرید و آنها را هرگز دست کم نگیرید.
3- تعریف ساختار روایت: گاهشماری[11] یا اُدیسه؟
روزنامهنگاری تحقیقی، ساختارِ نوعی خبر را که شامل پنج عنصرِ معروف کی، چی، کِی، کجا و چرا است، زیر و رو کردهاست. گزارش تحقیقی شامل همین عناصر است اما به طور عمیقتر و گستردهتر. شخصیتهای گزارش تحقیقی فراتر از یک نام و یک نظرِ صرف، شامل انگیزش، ویژگیهای جسمی، تاریخچههای شخصی و خصیصههای دیگر است. گزارش فضاهایی را ترسیم میکند که دارای شخصیتهای خاص خود و تاریخچههای ویژهاند؛ گذشتهای را تعریف میکند که ماجرا شروع شده، اکنونی را که واقعیت عیان شده و آیندهای را که پیامد کشف حقیقت است. خلاصه اینکه، گزارش تحقیق یک روایت غنی است. برای اینکه این روایت موثر باشد، باید ساختارش دهید.
دو راه ساده برای ساختاردهی به یک روایت غنی هست:
در یک ساختار گاهشمارشی رویدادها بر اساس زمان مرتب میشود. در این سلسله هر واقعه امکانهای وقایع آتی را متأثر میکند.
در یک ساختار پیکارِسک[12] رویدادها بر اساس مکان شخصیتها که با حرکت آنها تغییر میکند مرتب میشوند. هر بخش خودایستا است، تمام عناصر مورد نیازش را در خود دارد و یک خرده‑روایت منسجم است.
بهترین نمونۀ کلاسیک این ساختارها را نزد هومر -شاعر یونانی- سراغ داریم. در ایلیاد، حکایت جنگ تروجان به نحو گاهشمارشی از میان رویدادها پیش میرود. در اُدیسه، ترتیب زمانی رویدادها کماهمیتتر است از جابهجاشدن داستان در مکانهای متوالی. و هر ظرف مکانی رویدادهای مظروف را متأثر میکند.
کدام یک از این دو شکل برای داستان شما مناسب است.
باید انتخاب بر اساس محتوا صورت گیرد. بعضی داستانها روایت پردهبرداری ناگزیر از سرنوشتاند، اینها باید گاهشمارشی تعریف شوند. بعضی دیگر حس جهانی سرشار از مکانهای شگفتآور را میرسانند و در این مکانها قدرتهایی هست که پیشتر نادیدهگرفتهایمشان. اینجا ساختار پیکارسک بهتر کار میکند.
هر شکل برتریهایی دارد.
ساختار پیکارسک به شما اجازه میدهد گستره و مقیاس موقعیتهای خاص را آسانتر نمایش دهید. اما گاهشماری معمولاً بهترین وسیله برای درک ریشههای یک رویداد است.
از جادادن زورکی محتوا در یک ساختارِ حاضری که فکر میکنید خیلی به محتوا میخورد، بپرهیزید. ساختار را با محتوا باید پُخت. در این مورد ، مایکل مور[13] مثال جالبی است. شکل طبیعی برای مور پیکارسک است و روایتِ نوعی او یک غریبۀ متبختر (خود مور) را نشان میدهد که در یک منطقۀ عجیب سفرمیکند. در بیشتر فیلمهای او این شکل حرف ندارد. اما در ' فارنهایت 911' شکل پیکارسک بهکار نیامد، تا حدودی به این دلیل که فیلم قرار بود در روابط میان خانوادۀ بوش و سعودیها سرک بکشد و دوستی آنها را که طی زمان رشدیافته بود نشان دهد.
بگذارید محتوا مشخص کند که آیا با سفری در زمان مواجهید یا در مکان. وقتی به تصمیم رسیدید، خطوط کلی داستان را ترسیم کنید.
[1] subjective
[2] objective facts
[3] rhythm
[4] Backgrounding
[5] plot
[6] Splendors and Miseries of the Courtisans
[7] Anthony Trollope
[8] Tacitus
[9] Suetonius
[10] King Vidor
[11] chronology
[12] Picaresque شکل اولیۀ رمان بود، معمولاً با راوی اول‑شخص، که به ماجراجوییهای چندبخشی (اپیزودیک) یک ماجراجوی خالیبند (در اسپانیایی، پیکارو) میپرداخت. قهرمان داستان اینجا و آنجا میرفت و در محیطهای اجتماعی مختلف قرار میگرفت و خود را از مخمصهها نجات میداد. این ژانر در اواخر سدۀ شانزدهم در اسپانیا پدیدآمد و تا میانۀ سدۀ هجدهم در ادبیات اروپایی شایع شد. از این تاریخ با ظهور رمان واقعگرا کمکم از بین رفت. (ترجمه از فرهنگ وبستر)
[13] Michael Moore