اگرچه بیش از یک قرن از تولدش میگذرد و اگرچه بسیاری از گونه های ارتباطی پس از آن جایگاه ویژه ای در میان مردم یافتند، اما همچنان بحث و گفتوگو پیرامون سینما، این پدیده چند وجهی و عضو جذاب خانواده ارتباطات داغ است. رسانه ای که از پیوند میان هنر، علم و صنعت متولد شد، به زندگی مردم راه یافت و نقشی محوری در فرهنگ جامعه بر عهده گرفت. آنچه میخوانید گفت و گوی ما با دکتر تژا میرفخرایی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه درباره ارتباط محصول این رسانه یعنی فیلم و مخاطبانش است.
مقدمه: فریبا نباتی- اگرچه بیش از یک قرن از تولدش میگذرد و اگرچه بسیاری از گونه های ارتباطی پس از آن جایگاه ویژه ای در میان مردم یافتند، اما همچنان بحث و گفتوگو پیرامون سینما، این پدیده چند وجهی و عضو جذاب خانواده ارتباطات داغ است. رسانه ای که از پیوند میان هنر، علم و صنعت متولد شد، به زندگی مردم راه یافت و نقشی محوری در فرهنگ جامعه بر عهده گرفت. آنچه میخوانید گفت و گوی ما با دکتر تژا میرفخرایی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر حوزه ارتباطات و رسانه درباره ارتباط محصول این رسانه یعنی فیلم و مخاطبانش است.
***
یک ضلع ارتباط با مخاطب پیام است اما بسیاری از فیلم ها صرفا جنبه سرگرمی دارند و به نظر میرسد پیامی ارسال نمی کنند. ارتباط این گونه از فیلم ها با مخاطب چگونه است وآن را چگونه تحلیل میکنید؟
در رابطه با 'پیام' یا message تعاریف مختلفی قابل مشاهده است. از یک نقطه نظر نشانه شناختی صرف، پیام میتواند همان محتوا محسوب شود. البته از یک زاویه دیگر با توجه به مباحث نشانه شناسانه نمی توان پیام را تنها محتوا محسوب داشت بلکه آن را مجموعه ای میتوان به حساب آورد که شامل شکل و محتوا است(پیام بنابر تعریف عمدتا مجموعه ایی از نمادها است که بوسیله یک رمزگان معین سازمان یافته باشد. ولی در شرایط بسیاری نیز پیام میتواند یک تک نماد باشد که مثال ساده آن 'چشم غره ' است و یا صرف یک نمودار که میتواند پیام 'علمی' بودن نتایج را به مخاطب بیان کند). چه پیام محتوا باشد و چه مجموعه ای از شکل و محتوا، میبینیم که نمی توان گفت فلان یا بهمان فیلم 'پیام' ندارد. بلکه میتوان گفت که پیام آنها مورد قبول ما نیست یا از نظر ما اهمیتی ندارد. یک فیلم کاملا سرگرم کننده نیز دارای پیام یا محتوایی است که آنرا میتوان به یک معنای کلان فوقانی تقلیل داد.
میتوان تاکید داشت که تقریبا در همه تعریف های موجود، فرایند ارتباطات فرایند رد و بدل کردن، فرستادن و گرفتن پیام توضیح داده شده است. در اینجا تفاوتی ندارد که هدف از رد و بدل کردن پیام، اطلاع رسانی باشد یا اقناع،پند و اندرز دادن باشد یا بیان عقاید و یا سرگرم کردن مثلا جوک گفتن و یا حتی امتناع از انجام کاری مشخص یا وظیفه ای معین. برای مثال اگر فیلمی زندگی عده ای جوان را در سواحل دریا در حال موج سواری به نمایش میگذارد، آیا ما با پیامی روشن و واضح روبرو نیستیم؟
در پاردایم های دیگر هم مسئله به شکلی متفاوت ولی به نوعی در همین راستا مطرح میشود. برای مثال وقتی مارشال مک لوهان مطرح میکند که رسانه همان پیام است. او در حقیقت ساختارهای کلان رسانه ای را پیام محسوب میکند. برای درک نظر او شاید بتوان به 'شتل' منتقد ادبی مارکسیست انگلیسی مراجعه کرد که برای بررسی رمان واقع گرای انگلیسی، ساختارهای ادبی رمان را با ساختارهای اجتماعی جوامع نوین سرمایه داری، همزمان مورد بررسی قرار میدهد. او همچون لوسین گلدمن با تحلیل محتوا یا تحلیل پیام های ادبی مشخص یک رمان مخالفت میورزد و مطرح میسازد که تنها میتوان ساختارهای کلان ادبی و ساختارهای کلان اجتماعی را با یکدیگر مورد بررسی همزمان قرار داد. در حقیقت برای او نیز ساختار ادبی رمان همان پیام رمان به مثابه یک فرم ادبی است. دقیقا در همین راستا است که میتوان گفت نفس وجود شبکه های اجتماعی بدون در نظر گرفتن دقیق پیام های رد و بدل شده کاربران، پیامی واضح و روشن در رابطه با گسترش نقش شهروندی در تصمیم گیری های کلان اجتماعی است.
بر این اساس شاید ما بتوانیم چنین مطرح کنیم که نه تنها هر نماد بلکه هر ساختار و حتی هر پدیده ای حاوی پیامی است، یا به عبارت بهتر هر نماد یا ساختار یا پدیده خود پیامی است که دارای معنایی صریح و همچنین دسته ای از معانی ضمنی است. البته از یک زاویه دیگر میتوان تفاوتی میان 'پیام' و 'معنا' قائل شد، که این از حوصله بحث من خارج است.
بطور خلاصه میتوان 'معنا' را 'دستگاهی' یا 'زمینی' محسوب داشت که از یک فرد تا فرد دیگر تفاوت دارد اما از همه دانش و اطلاعات و باورها و هنجارهای آن فرد تشکیل شده است. باوجود اینکه معنا الزاما فردی است اما از زمینه های اجتماعی و جمعی بسیار قوی برخوردار بوده که باعث میشود تا ما بتوانیم درک مشترکی از مباحث، پیام ها و ارتباطات خود با دیگران داشته باشیم. به عبارت علمی 'معنا' در نظام ادراکی ما 'قرار' دارد و حاصل تجربه فردی و اجتماعی ما است. همه پیام ها در این 'فیلد' یا 'دستگاه' ما تجزیه و تحلیل شده و 'معنا' پیدا میکند. برای مثال 'زنجیر' چرخاندن جوان دیروز سر کوچه ها، پیامی روشن داشت که یکی از آنها 'سرگرمی' بود و البته معنای آن برای هر جوان و رهگذارانی که با سر تکان دادن اظهار تاسف میکردند متفاوت بود. به همین دلیل، میتوان ادعا کرد که همه محصولات فرهنگی دارای پیامی هستند که الزاما از ابعاد روشن اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی برخوردار است، حتی اگر در ظاهر تنها سرگرم کننده به نظر آیند و برای 'اتلاف وقت' یا به عبارت بهتری که در علوم اجتماعی به کار میرود یعنی 'صرف اوقات فراغت' تولید شده باشد. اصلی ترین 'پیام' یک محصول فرهنگی مردم پسند (یا عامه پسند) به مثابه یک 'ساختار'، پر کردن اوقات فراغت در چهارچوب ساختارهای اجتماعی است، وظیفه و کارکرداین ساختارها در ایجاد زمینه مناسب برای سلامت روانی اعضا معنا مییابد.
پرکردن اوقات فراغت و ایجاد سرگرمی، وظیفه سینما است؟
البته شما میتوانید بگوئید که در اینجا من 'وظیفه' و 'پیام' را به اشتباه و در جای یکدیگر به کار گرفته ام. متاسفانه درک عمده ما از پیام عمدتا مبتنی بر اندیشه های 'نشر' است که مخصوصا در جهان سوم و در میان اساتید و دانشجویان این سامان از جایگاهی خاص برخوردار است. 'راجرز' در آثار متاخر خود همچون 'تکنولوژی های نوین رسانه ای' به روشنی از خود انتقاد و مطرح میکند که او نیز همچون سایر نظریه پردازانی که در خدمت سازمان های اجتماعی قدرت قرار داشتند، پیام را مظروفی میدانست که دارای مشخصه های فیزیکی قابل تعیین و مشخصی بوده و به وسیله مثلا یک سطل(عین عبارت راجرز) قابل حمل و نقل باشد. به نظر میرسد که ما گاه 'سطل' را سینما و گاه رسانه جمعی دیگری محسوب میکنیم. که البته در چنین حالتی 'پیام' هم مظروفی است سیاسی، اخلاقی و اجتماعی.
شاید بهتر باشد تا ما با این دیدگاه بسته خداحافظی کنیم، چرا که چنین برداشتی از ارتباطات و پیام و پیام رسانی، همیشه و در همه حال، ساختارهای رسانه ای را موجودیتی 'جدا' از مخاطب فرض کرده که از 'بیرون' خواهان ارائه پند و اندرز به مخاطب بوده و بنابراین هرگز این دیدگاه نمی تواند 'مشارکت' معنا، بده و بستان معنا بین رسانه و مخاطب را درک کند. بلکه به نوعی به تفکرات اقتدار گرا نزدیک میشود و همیشه خواهان ارائه پیام به مخاطب است. که البته گاه به دلیل ' نوع طلبی' و 'خوش طینتی' فرستنده پیام، ذات اقتدار گرای وی از نظرها پنهان میماند. در اینجا ما با نوعی تفکر پدرسالارانه روبرو هستیم که البته به شکلی 'عام المنفعه ای' بیان شده است. گویی رسانه وظیفه 'آگاه' کردن و 'هدایت' مخاطب را از طریق پیام و پیام رسانی بر عهده دارد. گاه این مباحث حتی در کتب نظری دهه 50 میلادی به روشنی و وضوح به عنوان وظایف رسانه ای نیز بیان میشود.
پس به نظر شما میتوان فیلم های سرگرم کننده را در زمره رسانه های جمعی قرار داد؟
ما از یک سو با سینمای هنری، سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی و از سوی دیگر با سینمای پر مخاطب یا به قولی سرگرم کننده و تجاری روبرو هستیم که البته میتواند دارای جنبه های اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و حتی هنری نیز باشد. از نظرمن تنها سینمای پر مخاطب است که میتواند یک رسانه جمعی محسوب شود چرا که از فرمول ها و قوانین مرسوم در تولید کالاهای فرهنگی به شکل گونه ها و ژانرهای مختلف بهره میبرد(لغت کلیشه را بیاد آورید).
در سینمای هنری، خلاقیت است که اصل محسوب میشود و بنابراین سینمای هنری را میتوان عمدتا در زمینه هنرهای زیبا مورد بررسی قرار داد. اصولا سینماگران هنری نیز علاقهای به حضور مخاطبان انبوه در نمایش های خود ندارند بلکه به دلیل بازی با شکل های هنری، به مخاطبان خاص روی میآورند. آنها سینما را نه یک رسانه جمعی بلکه شکلی از هنرهای زیبا محسوب میکنند. این دقیقا سینمای سرگرم کننده و پر مخاطب است که رسانه ای جمعی محسوب میشود و بخشی از صنایع فرهنگی است و دست اندرکارانش نیز خود را بخشی از هنرهای زیبا محسوب نمی کنند بلکه از زمره فعالان صنایع فرهنگی به حساب میآورند.
نمادها و نشانه ها در فیلم درانتقال پیام به مخاطب چه نقشی دارند؟ این نمادها و نشانهها چقدر آشکار یا نهان هستند و مخاطب با این پیامهای آشکار و نهان چگونه مواجه میشود؟
به نظر میرسد که در اینجا شما نماد را تنها به معنای 'سمبل' بکار میگیرید. ببینید 'پیرس' نشانه ها را به سه نوع تقسیم میکند که یکی از این انواع سمبل ها میباشند. البته 'سوسور' همه نشانه ها را سمبل محسوب میکند. در هر دو صورت، درک شما از نشانه و کاربرد آن در سینما نشان میدهد که منظور شما از نشانه همان سمبل های مورد نظر پیرس است. در نشانه شناسی ما همه عوامل (المانهای) تصویری را یک نشانه فرض میکنیم. به همان ترتیبی که در زبانشناسی هر واژه یک نماد است. حتی فاصله دوربین از بازیگران نیز یک نماد محسوب میشود. بنابراین همه عوامل تصویری و صوتی، نشانه هایی میباشند که به نوعی در انتقال پیام نقش دارند. برای من هر المان تصویری و هر واژه یک نماد است و اساسا از یک زاویه نشانه شناسانه صرف، ارتباطات امکان پذیر نیست مگر از طریق ترکیب و سازمان دهی نمادها در رمزگان مورد توافق اعضا یک فرهنگ.
بنابراین اصولا ارائه هر پیامی (و نه فقط پیام سیاسی، اجتماعی و اخلاقی) تنها و تنها از طریق نمادها امکان پذیر است.
اما دررابطه با بحث شما درباره ارائه پیام به شکل مستقیم یا غیر مستقیم، این بحث در اینجا عمدتا به اشکال مختلفی میتواند نمود پیدا کند. یکی از آنها را برنشتین زبانشناس مارکسیست و معروف انگلیسی بیان میکند. او از دو اصطلاح 'باز' و 'بسته' و همچنین 'رستریکتد' و 'الابوریتد' استفاده میکند. در یک تحقیق چند جلدی، وی این بحث را در عمق مطرح میکند. در کتاب چند جلدی دیگری که بوسیله دانشجویان برنشتین نوشته شده است، جوانب مختلف این بحث باز میشود. در زبان روزمره اقشار کارگری و همچنین اقشار 'پائینی' جامعه، عمدتا از رمزگان رستریکتد بهره برداری میشود و به همین دلیل درجه خوانش پذیری این زبان پایین بوده و معانی مستقیم بیان میشوند، یعنی درجه چند لایگی این زبان بسیار محدود است. دقیقا در این رابطه ما با بحثی بسیار متضاد درباره کالاهای فرهنگی عامه پسند روبرو میشویم. قبلا اعتقاد عمده منتقدین مارکسیست (از جمله منتقدین مستقر در نشریه معروف اسکرین که در دهه 70 میلادی به چاپ میرسید) براین بود که کالاهای فرهنگی عامه پسند دارای درجه چند لایگی پائینی بوده و زبان به کار گرفته شده در آنها همچون زبان به کار گرفته شده به وسیله کارگران و اقشار 'پائینی' از رمزگان رستریکتد است و از درجه پلی سیمیک پائینی برخوردار بوده و به شکلی مستقیم مفاهیم مورد نظر خود را بیان میدارند. اما بعدها افرادی همچون فیسک مطرح کردند که این کالاهای فرهنگی از رمزگان الابوریتد استفاده میکنند و بر روی خوانش های متفاوت 'باز' بوده یعنی از درجه پلی سیمیک یا چند لایگی بالایی برخوردارند. از نظر فیسک دلیل این امرتجاری است. البته اکو این آثار را 'بسته' ارزیابی میکند. یعنی آنکه آنها از رمزگان رستریکتد استفاده میکنند(البته اکو از اصطلاح 'رستریکتد' و 'الابوریتد' بهره نمی گیرد).
در هر صورت هر چه درجه چند لایگی متن بیشتر باشد، خوانش های بیشتری از آن متن امکانپذیر میشود. و هر چه میزان استفاده از نمادهای چند پهلو(مالتی اکسنچوال) بیشتر و هر چه رمزگان به کار گرفته شده، بازتر، درجه چند لایگی بازهم بیشتر و پیام غیر مستقیم تر میگردد و بالعکس. سینما به دلیل (بقول کراکائر) ذات غیر روشنفکرانه و واقع گرایانه خود معمولا بیانی مستقیم دارد ولی این حرف از نظر بسیاری از نظریه پردازان مخصوصا پست مدرنیست غلط محسوب میشود. آنها اعتقاد دارند که به دلیل گنگی تصویر و عدم الصاق معانی واضح و مشخص و 'فرهنگ لغاتی'، سینما از زبانی چند پهلو، شاعرانه و گنگ و مبهم استفاده میکند، که به همین دلیل درجه چند لایگی آن بسیار زیاد بوده و به عبارت ساده تر معانی مستقیم کمتر در آن به چشم میخورد بلکه معانی عمدتا قابل به تفسیربوده و به عبارتی 'باز' محسوب میشوند. از نظر آنها رئالیسم و تلاش برای بیان معانی مستقیم، تلاشی بوده است ضد سینمایی و حتی ضد هنری!